کفاره شراب خوری های بی حساب، هشیار در میانه مستان نشستن است.
پروانه
![](https://files.virgool.io/upload/users/2331491/posts/nxotgsqqvpee/3ug1nhazbr2w.jpg)
اندکی عصاره ای از عاشقانه های شمع
پروانه خندید.
رقص و سرمستی باد صبا در گیسوان پریشانش
پروانه خندید.
نیم نگاهی به بوسه کهکشان بر دشت قهوه چشمانش.
پروانه خندید.
فرود مرغابی بر پهنه دریاچه آبی رنگ و انعکاس چمنزار
پروانه خندید.
رایحه تمشک های بوته زار و هیاهوی چکاوک ها
پروانه خندید.
عطر مسخ کننده بند بند وجود ابریشمینش
پروانه خندید.
موج تبسم و ابروی کمانش
پروانه خندید
ناگهان صاعقه، ناگهان توهم، ناگهان رویای بر باد رفته
پروانه آنجا نبود...
پ.ن. بعد دو ماه و نیم... یک نوشته رندم، صبح امتحان..!
مطلبی دیگر از این انتشارات
درهم برهم نوشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصه خودِ زن بود
مطلبی دیگر از این انتشارات
خانه ی من: