یک آدم معمولی و کنجکاو، همین
پادکست رواق - من از مرگ میترسم
رواق، پادکستی که فکر نمیکردم اینقدر موضوعش برایم جذاب باشد. هر چند عنوانش آدم را پس میزد و اگر با موضوع آشنایی نداشته باشی(که بنده نداشتم) نمیدانستی در چه موردی قرار است صحبت کند و چه موضوعاتی را برایت باز خواهد. علاوه بر اینکه اسمش بیشتر از اینکه من را به یاد رواقیون یا رواقیگری بندازد، به رواق به عنوان عنصری در معماری ایرانی اسلامی میانداخت.
شاید بشود حتی این پادکست را در مجموعهی پادکستهایی که در مورد کتاب هم هستند، طبقه بندی کرد. چرا که فرزین رنجبر، منبع اصلی پادکست را کتابهای "اروین یالوم" و مشخصاً کتاب "روان درمانی اگزیستانسیالیست" را نام میبرد.
این هفته قسمت هشتم این پادکست منتشر شد، پادکستی که هر هفته شنبه منتشر میشود. صدای فرزین خوب است و بیان دلنشینی دارد. با اینکه کتاب به فارسیِ سخت است، اما بیان آن و به همراه مثالهایی که برای ما و جامعه ما آشناست، موضوع را از حالت خشک و عصا قورت دادهاش خارج کرده است. خوبی کار فرزین هم همین است که به متن پایبند صرف نبوده و داشتهها و دانستههای خودش را به موضوع اضافه کرده است.
این هفته هم همان ابتدای پادکست، یک مرور کوتاه بر قسمتهای قبلی دارد. این مرور کوتاه برای من جای گوش دادن به قسمتهای قبلی را نگرفت. برای همین تمام قسمتهای قبلی را گوش کردم. راستش را بخواهید باید دو سه بار دیگری این پادکست را از اول به آخر گوش کنم تا خوب متوجه بشوم که حرف حسابش چیست. هر چند که همین الان مثالهای عینی در ذهنم هست که برای شما خواننده گرامی توضیح بدهم که داستان از چه قرار بوده است.
ترسهایی در وجود ما هست که به عقیده روانشناسی اگزیستانسیالیست (اسم پس زننده یعنی همین) ریشه تمام روان پریشیها و روان نژندیهای (نسخه سطحی روان پریشی که ما همه یکم از هر کدوم رو داریم) بشری هستند. مثلاً ترس از مرگ. در این پادکست مثالهای زیادی برای این ترس درونی و البته ناخودآگاه ما زده میشود. همین جا عنوان و تاکید کنم که اگر فکر میکنید از مرگ هراس ندارید و این را مطرح میکنید، معنیاش این نیست که حرف شما درست است. حرفی که زده میشود از خودآگاه ما نشات گرفته و این ترس در ناخودآگاه ما وجود دارد. یعنی ما به آن واقف نیستیم. پس ممکن است به احتمال زیاد شمایی که ادعا نرسیدن از مرگ دارید، در ناخودآگاه گرفتار این ترس باشید.
چطور؟ در قسمت 5 این پادکست از مفهومی صحبت میکند به نام خُرده مرگ که در زندگی ما خیلی زیاد هست. خٌرده مرگ اتفاقی است که ما آن را مانند مرگ میبینیم. مثل پایان یک رابطه. وقتی کسی به یک رابطه پایان بدهد، انگار، در ذهن و فکر کسی که با او رابطه داشته است، میمیرد، به نیستی میرسد و خیلی از مردم تنها به خاطر همین که این پایان رابطه را یک جور بدل از مرگ میدانند، از آن ترس دارند.
در این قسمت (قسمت هفتم) که با زیر عنوان ”سنگر انکار“ از آن یاد میشود، درباره موضوعی صحبت میشود که ما در مواجه با مرگ و ترس از آن بهش پناه میبریم. به قول یالوم ما میدانیم که خواهیم مُرد اما خودمان را استثنا فرض میکنیم. یک جورهایی باور نداریم که مرگ برای ما هم اتفاق خواهد افتاد و برای همین هم هست که مثلی داریم، که مرگ هست منتها برای همسایه. در واقع ما در حال انکار این ترس و این اتفاق برای خودمان هستیم.
بیش از این بیان پادکست از حوصله این یادداشت خارج است و بهتر است که خودتان به پادکست مراجعه کنید. برای من هم گوش دادن به این پادکست مفید بود و باعث شد با یکی از ترسهای خودم که به نظرم تا حد زیادی در من نهادینه شده است، مقابله کنم. شاید در مورد این ترس خاص بعداً گفتم.
پ.ن: به لطف برادر عزیزم، دست انداز دوست داشتنی این روزها در حال مطالعه کتاب "نیایش چرنوبیل" نوشته سوتلانا الکسیویچ هستم. کتابی که به یک فاجعه بزرگ نگاهی متفاوت دارد و این فاجعه را از زبان مردم بلاروسی تعریف میکند. در مورد این کتاب حتماً یادداشتی خواهم نوشت اما مواجهه با مرگ در این کتاب، به شدت تاثیرگذار و جانکاه است. اپیزود ششم رواق با عنوان: " من دلم میخواد برگردم به کودکی " به موضوع مرگ و کودکان میپردازد و وقتی بخشهایی از کتاب را میخواندم بنده را یاد این پادکست میانداخت.
درست در روز حادثه دخترم شش سالش کامل میشد. یک بار که داشتم میخواباندمش توی گوشم زمزه کرد: "بابا من میخواهم زندگی کنم، من هنوز کوچیکم" فکر میکردم چیزی نمیفهمد ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرور پادکستهای فارسی (هفته چهارم مرداد) - در مورد چیز
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست از صفر تا صد | بخش سوم | ساختن محتوا
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرور پادکستهای فارسی (هفته آخر شهریور 98) - با بزرگان