ایران همیشه وجود داشته



یک تصور غلطی که وجود دارد این است که دولت ایران یا ملیت ایرانی از دوران رضاشاه یا نهایتا از دوران صفویه استقرار پیدا کرده. این تصور غلط مبنای نظری و فکری جدایی طلبان است که اخیرا نام دیگری را برایش جعل کرده‌اند به اسم جدایی خواهان (یعنی جدایی طلبی در میدان فکر و نه عمل یا مبارزه‌ی مسلحانه).

می‌گویند ایرانی که در زمان صفویه شکل گرفته با محوریت «تشیع» و ایرانی که در زمان رضاشاه به وجود آمد با مرکزیت «قوم فارس» یا «زبان فارسی» است و لذا قوم کُرد به عنوان مثال که نه زبانش فارسی است و نه مذهبش تشیع است در این شکل از تعریف «ایرانی» نمی‌گنجد.

بنگاه خبر پراکنی بی بی سی نیز برنامه‌های متعددی با حضور چهره‌های معلوم الحال و تروریستی همچون عبدالله مهتدی برگزار می‌کند و سعی می‌کند این تصور غلط را جا بیاندازد و چند جوجه روشنفکر چپ مانند علیز که ارزش‌های جهانی را تبلیغ می‌کنند و دائم از «حقوق کارگران» یا «آزادی» می‌گویند نیز بر همین عقیده استوار هستند.

حتی گروه‌های سلطنت طلب طرفدار شاهزاده پهلوی که در ظاهر باید مدافع نظام اصیل و کهن پادشاهی در ایران باشند خود را در درجه‌ی اول طالب «دموکراسی» معرفی می‌کنند و معیار تمامیت ارضی ایران را در جایگاه دوم قرار می‌دهند. یعنی می‌گویند اگر در یک رای گیری اکثر مردم به جدایی کردستان و بلوچستان و آذربایجان رای مثبت بدهند حکومت باید این را بپذیرد و با گروه‌های تجزیه طلب به مثابه گروه‌های تروریست یا متخاصم برخورد نکند. بلکه باید به نظر آنها احترام بگذارد و آنان را در شمار گروه‌هایی که دارای عقیده‌ی متفاوتی هستند به رسمیت بشناسد. این در حالیست که هیچیک از پادشاهان وطندوست تاریخ ایران تمامیت ارضی را اولویت دوم حکومت خود قرار نمی‌دادند زیرا به سادگی باعث به باد رفتن دستگاه حکومت خودشان میشد.

در این میان ما با دو دسته روشنفکر مواجه هستیم: روشنفکر-حرامزاده و روشنفکر-پفیوز. اصطلاح «پفیوز» را قبلا متفکرانی مثل علی شریعتی هم در خصوص بعضی از این روشنفکران به کار برده‌اند.

روشنفکر-حرامزاده کسانی هستند که تفکرشان حرامزاده است یعنی بی‌ریشه و بی‌هویت است. منشاء فکری‌شان حاصل وصلت نامتناسب و نامبارک اندیشه‌های یک متفکر غربی است و تنها وجه مشترکشان با هویت ایرانی-اسلامی استفاده از زبان فارسی در ظاهر است. پیروان اصول لیبرالیسم و دموکراسی غربی در این دسته قرار می‌گیرند. در حالیکه دموکراسی و لیبرالیسم در همان دنیای غرب نیز به آن معنی که این روشنفکران می‌شناسند وجود خارجی ندارد. در ادبیات یک آمریکایی به عنوان مثال دموکراسی عبارت است از یک کلمه برای توصیف «وضع موجود» و نه یک نظریه‌ی سیاسی-اجتماعی. بین وضع موجود و نظریه‌ی سیاسی-اجتماعی یک فرق مهم هست به نام تاریخ و مشکل این نظریات همین است که عامل «زمان» را به رسمیت نمی‌شناسند.

این نظریات در ظاهر مترقی به عامل «خرد جمعی» به عنوان مبنای دموکراسی اصالت می‌بخشند اما «خرد جمعی در طول زمان» را که عبارت است از سنت، فرهنگ و دین نمی‌شناسند. در آمریکا نیز خرد جمعی در طول زمان و بر مبنای منافع ملی و هویت ملی شکل گرفته. دموکراسی در آمریکا عبارت است از «توازن» میان اراده‌هایی که بر مبنای هویت ملی و در جهت منافع ملی کار می‌کنند و این هیچ ارتباطی با رای گیری و انتخابات آزاد ندارد. این توازن در طول تاریخ شکل گرفته و به «وضع موجود» رسیده.

روشنفکر-پفیوز نیز کسانی هستند که غیرت ملی ندارند و هیچ نشانی از ملیت در تفکراتشان نیست یعنی منافع ملی را نمی‌شناسند. گروه‌های تجزیه طلب و کسانی که ارزش‌های جهانی-گلوبال مانند دنیای بدون مرز، آزادی و حقوق زن، آزادی و برابری همه‌ی انسان‌ها و اتحاد همه‌ی کارگران جهان برایشان مقدم بر ملیت تعریف شده است در این گروه قرار می‌گیرند.

این تصویر نقشه‌ی ایران در زمان سلجوقیان در هزار سال پیش است که تقریبا همه‌ی مناطق ایران امروزی را در برمی‌گیرد و نشان می‌دهد که هویت ایرانی امری متداوم و دامنه‌دار بوده و ربطی به سلسله‌ی صفویه و رضاشاه ندارد.

در هر زمانی هر جایی از کشور که مورد هجوم بیگانه واقع میشد افرادی از مناطق و اقوام مختلف برای دفاع از کشور به آن نقطه عزیمت می‌کردند و در سراسر تاریخ مدون و ثبت شده یک روح ایرانی بر همه‌ی جنبه‌های فرهنگ و سیاست این منطقه از جغرافیا حکم می‌رانده است.