دغدغه هویت
تلازم
دوست محترمی در اینجا نظری گذاشت:
https://virgool.io/@mnoaein/comment/jfbfdmseb1ydy7e
در دانشگاه درخوابگاه ما پسری بود كه واقعا دختر بود ، من گاهی او را رصد می كردم ، تمام حركاتش ، غذا خوردنش آشپزی كردنش ، اتاق مرتب كردنش و هر كاری كه می كرد دخترانه بود ، بنده خدا از فشاری كه جامعه او را نمی پذیرفت عاقبت خوبی پیدا نكرد ، معتاد شد و ...و البته بعد از دانشگاه دیگر خبری از او ندارم
یا همین الان كه باشگاه بدنسازی می روم یك نفر هست ، كه او هم اینگونه است ،انها نگاه های سنگین دیگران به خودشان را متوجه می شوند ، جالب است كه در هر دو مورد یك رفتار مشترك دیدم ، آنها با یك پسر قوی خیلی صمیمی می شوند تا از انها در مقابل جامعه مردانه محافظت كند
پاسخی را که به او دادم در اینجا بسط میدهم.
در دنیا هر چیزی جفت دارد. این را حکما و عرفای ما خیلی خوب میدانستند. هر بلا و مصیبتی حکمتی دارد، هر دردی را درمانی است، هر گیاهی که بر زمین میروید را خداوند خواصی در آن قرار داده، اگر طفل گریه میکند حتما پستان شیردهی هست که او را سیراب کند، اگر سیمرغی در قاف یا پشهای به زیر صخرهی صماست حتما روزی مقرر دارد، برای خوراک عنکبوت بیچاره حشرهی بالداری هست و برای روباه بیدست و پا بازماندهی غذای شیر، تا نگرید کودک حلوا فروش بحر رحمت در نمیآید به جوش، هر چیزی جفتی دارد، هر موجودی خواهانی دارد و مراقبی، هیچ موجودی و هیچ امری منفرد و تنها و تک افتاده نیست، هر عملی عکس العملی دارد و هر عکسالعملی دال بر وجود عملی است.
روزی عنکبوت مسکین را / پر دهد تا به نزد او آید (سعدی)
این قانون جهانی میگوید که هیچ چیزی عبث و بیهوده نیست. برخلاف هیچانگاران و پوچ نگران دوران مدرن و پسا مدرن، هر چیزی معنایی درون خود دارد که انسان باید آن را کشف کند.
این قانون همچنین انسانی است زیرا به تفاوتهای طبیعی انسانها احترام میگذارد. خیر و شر همواره ملازم و همراه یکدیگرند همانند سایه و نور یا سردی و گرمی، و بدون یکی دیگری معنی نمیپذیرد.
لذا ما تفاوتهای طبیعی را میشناسیم و گناه و اشتباهی را متوجه اشخاص منفرد نمیدانیم. همهی صحبت ما از سیستم است.
اگر پسری دخترنماست یا دختری پسرنما، حتما در دنیای اطراف او ما به ازایی دارد که خواهان اوست. اگر پسری آرایش میکند یا دختری به سراغ ورزشها و کارهای مردانه میرود، جدای از خواستها و آرزومندیها، یا جدای از ژنتیک و وراثت و مشکلات روحی روانی، ما به ازای خارجی حتما باید داشته باشد.
این ما به ازا یک اقتصاد است یعنی «سبک سنگین» کردن. اگر یک رفتار یا یک نحوهی تظاهر خاص، خواهان داشته باشد و محل توجه واقع شود و سبب ارضای درونیات فرد شود، حتما آن شخص بیشتر به آن رفتار و تظاهر متمایل میشود. اما اگر هزینهای برای او به دنبال داشته باشد یا محل توجه واقع نشود، و در واقع جفتی برای آن رفتار و تظاهر پیدا نکند، آن رفتار نیز ترک خواهد شد.
ما میگوییم اگر فردی بیحجاب است باید این اختیار و آزادی را داشته باشد که آنگونه که دوست دارد زندگی کند اما باید هزینهاش را پرداخت کند. این عین آزادی است. آزادی بدون پرداخت هزینه یعنی هرج و مرج.
این هزینههاست که افراد را مقید به پیروی از سنتها و هنجارها میکند.
در جامعهی قدیم و سنتی ایرانی، که هنوز سنتها محل رفت و آمد و شک و تردید و چکش کاری روشنفکران نشده بود، و مدرنیسم کج و کوله، همانطور که در معماری شهرها دیده میشود، فرهنگ مردم را به فرهنگ شتر گاو پلنگ تبدیل نکرده بود، این هزینهها به طور طبیعی وجود داشت.
اگر زنی دوست داشت که در کاباره برقصد کسی جلوی او را نمیگرفت. اصلا اگر کسی دوست داشته باشد که اینگونه زندگی کند چگونه میتوان جلویش را گرفت. این پریرویی را که تاب مستوری ندارد، «در ار بندی سر از روزن برآرد».
اما جامعه به طور طبیعی هزینههایی را بر گردن این زن مینهاد. او را گرفتار عذاب وجدان میکرد و از خود میراند و بیپناه و سرگردان میکرد و به جای مردان غیرتمند خانواده و محل، او را گرفتار چنگال مردان هرجایی و موقتی میکرد. این واکنش یک جامعهی سالم است. در چنین جامعهای زنان یا مردانی که خارج از حدود عرف قدم بردارند، یا کسانی که میگویند هر طور دوست داشته باشم عمل خواهم کرد، هزینهاش را نیز خواهند پرداخت.
این را درست گفتهاند که آزادی هزینه دارد. اما هزینه را غلط معنی کردهاند. مثال از انگلیس میزنند که چگونه و در طی چند صد سال پادشاهی را به مقامی تشریفاتی تبدیل کرد و بعد باعث شدند که نسلهای بعدی آزادانه زندگی کنند.
اما این غلط است. همهی کسانی که آزاد زندگی میکنند در حال پرداخت هزینه هستند.
یک خیابان شلوغ را در نظر بگیرید مثل میدان انقلاب یا توحید. غالبا هر عابری هر موقعی که اراده میکند از عرض خیابان عبور میکند (jaywalking) و خودروها نیز به هر سویی حرکت میکنند. یعنی افراد فاصلهای میان اراده و عملشان ندارند و میتوانند اراده و خواست خود را سریعا محقق کنند. این یک آزادی از نوع هرج و مرج است.
اما در کشوری مانند انگلیس یا حتی در برخی چهارراههای ایران که نظم و مقررات بیشتری حاکم است، افراد ناچارند که پیش از آنکه بگویند که هر طور دوست دارم رفتار میکنم، از قوانین تبعیت کنند. زندگی این افراد خیلی بیشتر از آنکه آزادانه از نوع هرج و مرج باشد تحت تاثیر قانون است و افراد ناچارند که ارادهشان را در مجرای قانونی خودش به عمل درآورند و خواست خود را آزاد کنند. در واقع آنها برای تامین خواستههای خود ناچار به پرداخت هزینه اند و اگر بخواهند منفرد و منفک از جامعه عمل کنند، یا مثل آن شخصی که در کشتی زیر پای خود را سوراخ میکرد، اولا با موانع قانونی از قبیل جریمه و زندان مواجه میشوند، دوما از نگاه جامعه طرد میشود. این معنی امر به معروف و نهی از منکر است.
لذا اولا زندگی آزادانه اینگونه نیست که امیال و خواستههای درونی سریعا به نتیجهی بیرونی مبدل شوند بلکه اولا این امیال باید در مجرای قانونی قرار گیرند و در صورت خروج از قانون هزینهای باید بابت آن پرداخت شود.
غالب افراد حاضر به پرداخت هزینهی گزاف برای اعمال آزادانه نیستند و ترجیح میدهند از میانگین جامعه تبعیت کنند. حتی وقتی از قوانین اطلاع ندارند ترجیح میدهند که جانب احتیاط را نگه دارند تا مبادا که دست از پا خطا کرده باشند و خود خبر نداشته باشند یعنی که «اگر خواهی سلامت بر کنار است». اما وقتی حاکمیت قانون مورد تعدی واقع شده باشد دیگر افراد ترسی از قانون گریزی ندارند.
مشکل ایران دو چیز است. یکی این است که هزینهی طبیعی که قانون شکنان باید بپردازند باید متناسب باشد با فاصلهای که از عرف و میانگین جامعه گرفتهاند. این هزینه در جامعهی سنتی ایران به طور طبیعی محاسبه میشد.
مثلا در جوامع عشایری ایران تقریبا زنا و لواط وجود نداشت و نه از دختران پسرنما خبری بود و نه پسران دخترنما. به این دلیل که نقش «باروری» برای زن به طور جدی در تمامی ارکان فرهنگ و جامعه پذیرفته شده بود و حتی هدف افراد برای ازدواج بیش از آنکه غرایز جنسی باشد میل به بقای نسل و گستردن آن و داشتن فرزندان بسیار بود. در چنین جامعهای فساد جنسی اصلا نمیتواند وجود داشته باشد زیرا هزینهی طبیعی گزافی بابت آن باید پرداخته میشد که گاه تا نابودی یک طایفه و قبیله یا جا به جایی و حل شدن آنها در طوایف دیگر ممکن بود برسد.
اما عرف جامعهی کنونی ایران با زن بی حجاب یا پسر دخترنما و دختر پسرنما یا دختر و پسری که هرگز ازدواج شرعی نمیکنند و حاضر به پذیرش مسئولیت تشکیل خانواده نمیشوند مشکلی ندارد. پلیس میخواهد وظیفهی هدایت جامعه را بر عهده بگیرد که کاملا و از بیخ و بن غلط است و حتی به باقیماندهی شانیت و حیثیت قانون در کشورر لطمه میزند.
مجازات پلیسی با مجازاتی که جامعه به طور طبیعی اعمال میکند فرق دارد. در مجازات طبیعی افراد به شرط پرداخت هزینه حق انتخاب دارند و این دیگر با خودشان است که آیا در عوض قانون شکنی و هنجارشکنی میتوانند هزینهاش را پرداخت کنند یا نه. آیا آن رقاص کاباره که معمولا یک زن بیچاره است میتواند از خانواده و خویشان و محله و زادگاهش کناره بگیرد و به غربت و فلاکت دچار شود. اما در رفتار پلیسی و قهری چنین انتخابی وجود ندارد.
مشکل دوم این است که حاکمیت قانون در ایران ضعیف است و حیثیت قانون دائم لکهدار میشود. مثلا وقتی رئیس یا نمایندهی مجلس قانون گذار مرتکب خلاف میشود، عدهای شروع به جهاد ماله کشی میکنند و هیچ برخورد شایستهای نه از سوی نهادها و سازمانهای حکومتی و دولتی و نه از طرف نهادهای اجتماعی و مردمی با این قضیه نمیشود.
البته خوشبختانه این قضیه منحصر به ایران نمیشود و حتی در آمریکا نیز اشخاص قانون شکن و سوء استفاده گری نظیر نانسی پلوسی در ارکان قدرت به وفور دیده میشوند. اما برای یک شهروند عادی، حاکمیت دولت در آمریکا بسیار قاطعانهتر و تمامیتخواه تر و پایشگرانه تر عمل میکند تا حاکمیت دولتی در ایران.
این در واقع به دلیل ضعیف بودن حاکمیت دولتی در ایران است. برخلاف تصور رایج، دولت در ایران کوچک و ضعیف است. این را دقیقا میتوان با وفور آزادی هرج و مرج طلبانه در ایران مرتبط کرد. یعنی همانطور که در خیابان هر کسی از هر طرف که بخواهد عبور میکند یا آن ساختمانساز هر طور که دلش بخواهد خانهاش را میسازد و در واقع هر کسی آزادانه به دلخواه خود عمل میکند، حاکمیت قانون آنطور که در یک کشور آزاد! بر تمامی امور حتی خصوصی شهروندان سایه میافکند وجود ندارد.
از این رو یک فرد ایرانی کمتر متوجه اهمیت وجود قانون در کنترل نظم و بقا و سعادت جامعه است. لذا کمتر به رفتارها و حرکات خارج از حدود عرفی عکس العمل نشان میدهد. در واقع کمتر مایل به دخالت و مسئولیت پذیری اجتماعی میشود یا همان امر به معروف و نهی از منکر.
از آنجایی که در جامعهی سنتی ایران مراد از قانون شریعت بود و نظام معنایی شریعت هنوز در پرتو مدرنیسم دچار شکست نشده بود، افراد واقعا به قوانین شریعت باور داشتند. اما در جامعهی مدرن، قوانین تا حدودی به قوانین رسمی استحاله یافتهاند اما باور به قوانین دیگر مانند باور به شریعت مستحکم نیست به دلیل ضعیف بودن نهاد دولت مدرن در ایران.
به طور خلاصه هر موضوع انفسی یک ما به ازای آفاقی دارد. مسائل را نباید صرفا اخلاقی و فردی انگاشت. در جهان هیچ چیزی منفرد نیست. عنکبوت مسکینی که در ته یک چاه خشک تار میتند حتما باید حشرهی بالداری باشد تا به دام او بیفتد. موعظهی اخلاقی برای ترغیب جوانان به ازدواج و فرزندآوری یا تشویق آنها به حفظ حجاب و رعایت حدود شرعی و سنتی یک بخش کوچک از مساله است. بخش بزرگتر این است که این افراد حق انتخاب دارند و از میان گزینههایی که در پیش رو دارند، بنا بر محاسباتی که میکنند، و با در نظر گرفتن تمامی سود و زیانهای مادی و معنوی، یک گزینه را انتخاب میکنند.
در واقع انتخاب فرد، اگر فرض کنیم که آن فرد عاقل باشد و دچار اشتباه نشود، تا حد زیادی وابسته به آن ورودی است که از جهان پیرامون میگیرد.
به همین نسبت تقلیل دادن مسائل حیاتی جامعه به بحثهای روانشناسی و ژنتیک به معنی نادیده گرفتن جهان ملازم و همبستهی بیرونی است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آزادی در فرهنگ ایران
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاملاتی در سیاست (۲)
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنای جمهوریت در ایران