دغدغه هویت
روح ایرانی
به یکی از مناظرههای برنامهی اینترنتی آزاد گوش میدادم. طرف توی هر جملهاش ۶ بار از کلمهی «برساخت» استفاده میکرد و ضمن افاضات نامفهوم دیگرش همچون بسیاری از روشنفکران ایران ستیز معتقد بود که ایران مفهومی مدرن است. یعنی کشور ایران به فرض تا پیش از رضاشاه موضوعیت نداشته و به گونهای نبوده که ساکنان این سرزمین خود را «ایرانی» بدانند. بلکه همچون ملیتهای نوظهور در خاورمیانه، از قبیل عراق، سوریه، لبنان، ترکیه و پاکستان، محصول دوران مدرن است.
بسیاری از مطالب قبلی ما پیرامون «روح ایرانی» بوده است. این روح ایرانی از مطالعهی تاریخ، ادبیات، فرهنگ، حکمت و نیز از مشاهدات تجربی شناخته میشود. این روح ملی یک امر لطیف و اثیری است به نحوی که در همه جا حضور دارد و هر چند به راحتی قابل تشخیص نیست اما تشخص دارد. یعنی میتوان فهمید که فلان چیز یا فلان ویژگی، چه مثبت و چه منفی ایرانی است یا انیرانی و در بین دیگر اقوام و ملتها دیده نمیشود یا به نسبت میزان تاثیرپذیری آنها از روح ایرانی کمتر و بیشتر میشود: از کشمیر گرفته تا پاکستان و بنگلادش، از بوسنی تا ترکیه، از عراق تا گرجستان.
آن آگاهی تاریخی ایرانیان به گفتهی گوبینو نشانهی همین روح ایرانی است که ابدا منحصر به دوران جدید نمیشود. اینکه ایرانیها فقط به تاریخ خودشان علاقه نشان میدهند. همین الان هم مطمئنا تاریخ فرانسه و انگلیس برای مردم ایران جذابیتی ندارد مگر آنجا که بخواهند راز توسعه یافتگی غرب را بفهمند. اما ایرانیها تاریخ خود را میشناسند و آن را همچون یک سند هویتی در خاطر میسپارند.
شاهنامه خود سند هویت تاریخی ایرانیان است و اصلا نوع نگاه ایرانیها به تاریخ خود را در بر دارد. تاریخی که از یکسو متعلق به ایران است و هویت ایرانی را باز میشناساند و از سویی انسانی است یعنی به جهانی ورای مرزهای ایران بسط مییابد و به حکمت و اخلاق و توحید میرسد. یعنی از حماسهی ملی و تاریخ ایرانی به انسانیت میرسد.
ایرانیها جدای از اینکه نگاه خاص خود را به تاریخ دارند در سایر شئونات و جنبههای فرهنگی نیز منحصر به فردند. مثلا تقویم خاصی دارند که تنها در ایران استفاده میشود، سبک آشپزی، موسیقی، شاعرانگی و البته ادبیات.
ادبیات فارسی در جهان یکتاست. اصولا معدودی از ملل ادبیات منحصر به فرد دارند. مارک تواین و ارنست همینگوی نشانهی روحیات آمریکایی هستند و شاعران و ادیبان متعدد ایرانی نشانهی روحیات و روح ایرانی. همانطور که با خواندن تواین و همینگوی میتوان فهمید که داستان دربارهی یک آمریکایی است بدون آنکه نویسنده را بشناسیم، مثلا اینکه پیچیدگیهای روانشناسی و دین شناسی ادبیات روسیه را ندارد و ادای روشنفکری فرانسوی در نمیآورد و نوع خاصی از سادگی و عملگرایی را به همراه دارد، در ادبیات فارسی نیز جدای از زبان فارسی که مشترک است روح ایرانی را میتوان احساس کرد.
برای مثال یکی از ژانرهای ویژه در ادبیات فارسی سیاست نامه است که در آثار سعدی، فردوسی، نظامی گنجوی وجود دارد و نیز متونی از قبیل نصیحت الملوک، سیاست نامه خواجه نظام الملک، قابوس نامه، مرزبان نامه، و اخلاق ناصری. سیاست نامه در هیچ جای دیگر به این شکل وجود ندارد.
با اینکه این سیاست نامهها نمودار نگاه ایرانیها به سیاست و جامعه است و از متون پیش از اسلام وام میگیرد اما در عین حال به شدت انسانی و اخلاق مدار است. برای مثال کتاب بوستان که ارائه دهندهی جهان معیار و آرمانی سعدی است دارای این عناوین است: عدل، احسان، عشق، تواضع، رضا، قناعت، تربیت، شکر، توبه، مناجات.
نقشهی زیر از سایت گنجور پراکندگی زادگاه سخنوران پارسی گوست که منطبق بر مرزهای فرهنگی ایران است. همین یک عکس دلیلی کافیست بر موجودیت تاریخی ایران، نه به عنوان کشوری که در دوران جدید تاسیس شده است بلکه به عنوان هویت پیوستهی تاریخی و یک ملت تاریخی.
البته فرقی که روح ایرانی با گفتههای ناسیونالیستها دارد در همین ویژگی اثیری بودن روح است. این روح یک چیز متمایزکننده نیست به نحوی که مثلا عربها و هندی ها و ترکها را از آن جدا کنیم و بگوییم که نژاد ایرانی بر همهی اینها برتری دارد. ویژگی اثیری روح ایرانی که ماده المواد نگهدارندهی این فرهنگها در کنار یکدیگر است، ضمن اینکه هویت و شخصیت خاص خود را دارد، اما با هیچکدام از هویتهای دیگر تعارض و جنگ ندارد بلکه به مسالمت و تسامح گرایش دارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تلازم
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت فلسفه و حکمت
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکمت کهن شاهنامه در سخن حافظ