هژمونی ایرانی

یک تصور غلط از سویی عده ای بی اطلاع و شاید مغرض تبلیغ میشود که تاریخ ایران چیزی جز جنگ و خونریزی نبوده. شاید یک ریشه این تصور، نحوه آموزش غلط تاریخ در مدارس است که عمدتا خلاصه میشود در حفظ کردن وقایع سیاسی از قبیل تاجگذاری و حملات و شورش ها، و در آخر هر فصل، تاریخ یک سلسله را به صورت تیتروار و به شکل فهرست «علل و عوامل و نتایج» خلاصه میکند. در واقع تاریخ را به همین مجموعه علتها تقلیل میدهند و روح تاریخی را نادیده می گیرند. روح تاریخی هستی متفاوتی دارد با علت ها و وقایع و انگیزه های پراکنده.

این روح تاریخی ایرانی را از جمله باید در نفوذ و هژمونی فرهنگ و تمدن ایران جستجو کرد و در تفاوتی که با هژمونی غربی دارد.

در زمانه ای که غرب در حال گسترش نفوذ و سیطره خود بر بخشهای عمده جهان بود، یعنی حد فاصل قرن شانزدهم تا نوزدهم میلادی، با سه امپراطوری عظیم شرقی مواجه بود: گورکانیان مغول در شبه قاره هند، صفویه در ایران و عثمانی که گستره اش تقریبا شامل تمام سرزمینهای اسلامی منهای ایران و هند بود.

نفوذ معنوی یا هژمونی ایران بر هندوستان و امپراطوری عثمانی غیر قابل انکار است و جنس این هژمونی با هژمونی غربی فرق دارد.

اول ببینیم غرب از چه طریق هژمونی خود را گسترش میداد و میدهد.

امپراطوری بریتانیا قدرت اول نیروی دریایی بود که در ابتدا وظیفه داشت امنیت بازرگانان انگلیسی را تامین کند. به تدریج در جهت افزایش سود بازرگانی، به تشکیل کولونی ها و فرایند «متمدن سازی» در نقاط مختلف جهان مبادرت ورزید که هم سبب میشد بازار مناسبی برای بازرگانان ایجاد شود و هم مواد اولیه، نیروی کار و حتی نیروی نظامی ارزان قیمت در اختیار آنها قرار میداد.

کمپانی هند شرقی یک نمونه این شکل استثمار است که کم کم منجر به اشغال و استعمار کامل هندوستان گردید.

انگلستان از طریق شبکه های گسترده تجاری، صنایع پیشرفته و تولید محصولاتی که با ابزارهای اولیه میسر نمیشد، توسعه ادوات نظامی و برتری نظامی، کنترل گمرکات، انحصار محصولات استراتژیک همچون تریاک، ایجاد اختلافات فرقه ای و مذهبی، دخالت در امور سیاسی داخلی مناطق تحت سلطه، ایجاد امکانات و تسهیلات همچون خط راه آهن و جاده ها، و نیز رشوه و خریدن آدمها، موفق شد فرهنگ و زبان خود را به این سرزمین ها قالب کند به نحوی که این امر مبدل به یک «وظیفه ملی» میشود. یعنی هر بریتانیایی در خود این احساس مسیولیت را میکرده که فرهنگ خود را به دیگر مناطق دنیا صادر نماید.

آمریکا نیز رویه ای مشابه انگلیس داشت که ابتدا با متمدن سازی سرخپوست ها آغاز شد و در دوران پس از جنگ جهانی دوم که این کشور مبدل به ابرقدرت میشود، از طریق اشاعه رویای آمریکایی در جهت جذب نخبگان سراسر دنیا، برتری نظامی، تشکیل سازمانهای بین المللی، صادرات فرهنگی (موسیقی، فیلم، مد و برندهای آمریکایی)، کودتا و حمله نظامی، تحریم، کمک های مالی از طریق موسساتی مثل بانک جهانی، و تلاش در جهت توسعه دموکراسی موفق به ایجاد این هژمونی گردید.

این در حالیست که هژمونی ایران در هند و سرزمین های اسلامی به نحوی متفاوت، بدون اغراض مادی، بدون جنگ و خونریزی، بدون دخالت در امور داخلی، بدون سوء استفاده، بدون بر هم زدن فرهنگ این مناطق، و بدون هیچ ایراد دیگری صورت گرفت. در واقع نفوذ معنوی ایران از طریق قلبها بود.

زبان فارسی از قرن دوازده میلادی در هند در زمان سلطنت دهلی رواج یافت که حکومتهای مسلمان و ترک زبان بودند. لیکن از آنجایی که زبان حکومتداری فارسی بوده است، فارسی در هند گسترش می یابد.

فارسی در دیگر سرزمین های اسلامی نیز زبان حکومتداری بود. آقای دکتر محمدعلی موحد در پیشگفتار سفرنامه ابن بطوطه فهرست جالبی از واژگان فارسی را آورده که در تمام سرزمین های اسلامی استفاده میشده. این واژگان عمدتا دیوانی و مربوط به اداره حکومت بوده اند که از دوران ساسانی و نظام حکومتداری آنها به یادگار مانده اند.

در آثار متعدد شواهدی هست که زبان فارسی تا مناطق مسلمان نشین چین نیز استفاده میشده. مثلا ابن بطوطه گروهی از دریانوردان چینی را دیده که شعری از سعدی می خوانده اند و خود سعدی نیز به شهرت نام خود در کاشغر چین اشاره کرده یا حافظ که میگوید:

شکر شکن شوند همه طوطیان هند، زین قند پارسی که به بنگال میرود

فارسی همچنین زبان حکمت، هنر و معنویت است همانطور که عربی زبان علم و مذهب بوده است. زمانی که گورکانیان مغول در هند به قدرت رسیدند شاعران پارسی گوی زیادی در هند ظهور کردند که فارسی زبان مادری شان نبود بلکه آن را در مدرسه و دانشگاه های آن دوران آموخته بودند مثل بیدل دهلوی، و نیز شاعرانی که از ایران به هند میرفتند مثل صایب تبریزی. در این دوره تمام آثار هنری و معنوی هند به زبان فارسی است.

در عثمانی نیز فارسی زبان دیپلماسی بوده و عثمانی ها برای ارتباطات خود با دو امپراطوری دیگر از آن استفاده میکردند.

همچنین فارسی نقش پررنگی در امور دیوانی، ادبیات و معنویات عثمانی داشته است. تعدادی از شاعران ترک زبان به فارسی نیز شعر می سروده اند و فارسی در مدارس در کنار عربی و ترکی تدریس می شده است.

مثلا شخص فاضلی به نام احمد سودی بسنوی که در منطقه بوسنی می زیسته، و آن موقع جزو حوزه امپراطوری عثمانی بوده، کتابی در شرح و تفسیر بوستان و گلستان سعدی و دیوان حافظ نوشته است.