دغدغه هویت
چرا در هندوستان مدارای دینی هست و در سرزمینهای اسلامی نیست؟
بهرام مشیری در یکی از ویدئوهایش ستایشی از فرهنگ کهن هندوستان کرده که پیروان هزاران دین و مذهب با آسودگی در کنار هم زندگی میکنند در حالیکه مسلمانان نمیتوانند اینگونه باشند و نزاعهای مختلف بین معتقدان فرقهها و مذاهب اسلامی همیشه وجود داشته، و نمونهاش اینکه بخشی از مسلمانان هند در دوران معاصر تصمیم به جدایی گرفته و دو کشور بنگلادش و پاکستان را تاسیس کردهاند.
نخست اینکه این قضیه ارتباطی با مذهب ندارد. یعنی اینگونه نیست که تصور کنیم اسلام دین خشونت است و مذاهب شبه عرفانی هندی دین تساهل و مدارا. پیروان همین مذاهب نیمه عرفانی هندی کم خشونت نداشتهاند و درون خودشان هم ناسازگاریها زیاد هست.
هندوستان دارای فرهنگ بسیار کهن و ریشهداری است. به عنوان مثال به گفتهی ویل دورانت قدمت سرودههای «ریگ ودا» به دوازده هزار سال پیش میرسد. اما تمدن هند توسط مسلمانان ساخته شده است و بدون این تمدن هندوستان هیچوقت توانایی آن را پیدا نمیکرد تا وارد دنیای جدید شود.
تسامح و مدارای مذهبی را مسلمانان پیریزی کردند که ریشههایش به تصوف ایرانی-اسلامی برمیگردد. برای مثال در روزگار جنگهای صلیبی مولانا اختلاف میان «مومن و گبر و جهود» را در زاویهی نگاه آنها دانسته و در جاهای دیگر نیز تاکید میکند که پیروان مذاهب مختلف، همانند آن چهار نفری هستند که انگور را به زبانهای مختلف مینامیدند و با هم گلاویز شدند اما خبر نداشتند که مقصود همهشان یک چیز است.
یا عین القضات همدانی که میگفت اگر هر مسلمان میتوانست در مسیح آن چیزی را ببیند که مسیحیان میبینند حتما مسیحی میشد. یا شیخ محمود شبستری که میگفت اگر مسلمان میدانست که بت چیست، آنگاه میدانست که «دین در بت پرستی است».
ریشهی اتحاد مذاهب اینجاست و این خود ارتباط عمیقی با مفاهیم اسلامی دارد. ارتباط دارد با اینکه بدانیم دین و ایمان ربطی به دلیل و جدل و استدلال ندارد و نتیجتا نمیتوان با جنگ و جدال عقیدهی خود را بر دیگری تحمیل کرد.
قرآن به وضوح میگوید اولیاء خدا نمیترسند و دچار حزن نمیشوند. هیچوقت نمیگوید اولیاء خدا با دلیل و استدلال خدا را پذیرفتهاند. در جاهای دیگر هم وقتی از تفاوت میان ایمان و کفر میگوید یا تفاوت میان اردوگاه مومنان و کفار، از احساسات و عواطفشان سخن به میان میآورد. اگر بخواهیم نیکان و بدان را از دیدگاه قرآنی از هم جدا کنیم، باید ببینیم آنها از چه چیزهایی شاد میشوند و از چه چیزهایی غمگین، به چه چیزهایی امید بستهاند و از چه چیزهایی قطع امید کردهاند، آرامششان به چه چیزهایی است و اضطراب و تشویششان از چه چیزهایی، حب چه چیزهایی را دارند و بغض چه چیزهایی.
سرتاسر قرآن وقتی چیزی به کفار نسبت داده میشود فقط احساسات و هیجانات منفی است و به مومنان احساسات و هیجانات مثبت نسبت میدهد. مثلا گفته میشود «رجاء»، یا هر کسی که از رحمت خدا مایوس شود شرک ورزیده است و یاس یکی از احساسات و هیجانات است. در هیچ جای قرآن نیامده است که فرق تو با دیگر در باور تو است.
پس اینجا به منشاء نظر عین القضات دست مییابیم که آن شخص مسیحی در دین و اعتقادات خودش به ایقانی دست یافته و به شهود و ادراکات قلبی رسیده که خاص خودش است و قابل انتقال به غیر نیست. و اگر مسلمان در ایقان آن شخص مسیحی شریک میشد قطعا خودش نیز مسیحی میشد.
به گفتهی دکتر زرینکوب در «تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن»، اندیشمندان هندو در قرن شانزده میلادی همین افکار صوفیه را الگو قرار دادند تا از آن به منظور «وحدت مذاهب» استفاده کنند آن هم در کشوری که دچار اختلافات شدید مذهبی است.
برای مثال وقتی یکی از صوفیان هند - کبیر عارف - درگذشت، بین مسلمانان و هندوها نزاع درگرفت که آیا جنازهاش باید سوزانده شود یا به خاک سپرده شود.
در نهایت اکبرشاه امپراطور مسلمان مغول و جانشینان او از این مبنای نظری تصوف ایرانی-اسلامی استفاده کردند تا به مشاجرات مذهبی در هند خاتمه دهند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفهی نوروز
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنای جمهوریت در ایران
مطلبی دیگر از این انتشارات
روح ایرانی