انرژی مثبت تنها چیزی هست که اگه با بقیه نصفش کنیم کمتر نمیشه بلکه بیشتر هم خواهد شد.
سید عباس ابوالقاسمی
دلنوشته های عباس ابوالقاسمی
خورشیدِتابان
خورشیدِ تابانم چه شد ماهِ فُروزانَم چه شد؟
بَعدِ غُروبِ آخَرین باغ و گُلستانَم چه شد؟
کو نورِ عالَم تابِ شَب کو آسمان گَردِ قَمر
کو بُلبُلِ مستِ غَزَل وان مِهر و آبانم چه شد؟
شَبهای پُر نورِ وَزین هر سو سِتاره بَر زَمین
آن روی زیبای فَلک وان رَعد و بارانَم چه شد؟
بوی بَهار و سَبزه ها پَس کوچه های عاشقی
نَهرِ پُر آبِ دِهکده بَرفِ زِمِستانَم چه شُد؟
آن زِمزمه آن خوانش و شوریده مَستانِ سَحَر
هر سو بسوی مسجدی قُمری بُستانم چه شد؟
گیسوی افشان شَب و رقصِ گُل و پَروانه ها
شَمعِ شَب افروز پِدَرسَرمستِ دورانَم چه شد؟
سَر در گریبان گَشته وتاریکی و جَهل وجُنون
آواره بر ویرانه ها ، وان تیغِ بُرانم چه شد؟
افیون و فَقری بیکَران بَر دامنِ شوریده گان
وان سفره ی پُر مهرِ او ، باد بهارانم چه شُد؟
دارم نَظَر بر آسمان ، ابر سیاهی بَر سَرَم
آن آبی رنگین کمان ، رود خروشانم چه شد
سیّد به عصرِ تارِ دِل بَس دادِ شیدائی زَنَد
یارِ قدیمِ دِلبَر و سَروِ خَرامانم چه شد؟
سید عباس ابوالقاسمی
میرمعصوم1399/9/3
شمع سوزان
ای شمع ، مدارا کن شبی باید بِسوزی تا سَحَر
دیوانه ای در کوچه ها آتَش کشیده هَر گُذَر
این جان و این دامان تو دل بر کویرَش وانهی
خونخوار وبیرحم وشُقی دیوانه شُد دیوانه تَر
دیدَم که شَمشیری گِران بَر کف گِرفته بی امان
برسینه و بَر سَر زَنَد گه با فریبی مُختَصَر
ای شَمع مُنوّر کن دِلم اِمشب مَکُش پَروانه را
از جانِ او اِمشَب گُذر بیچاره شُد خونین جِگُر
باید که جُمله پیشِ جان بَر درگه جانان روان
بهر مَصافُش بی امان لشگر به لشگر پُر شرر
باید همه عُشاقِ جان هرسو به پیکارَش رَوان
تا خون زِ لاله جوشد و غُرّش رِِسَد از شیرِ نر
دشتِ شقایق زیر و رو گِریان هَمه آلاله ها
شَبنم بِریزد بَر زَمین حیران شُده شَمس وقَمَر
دیدَم شقایق پَر پَر و اُفتاده بَر روی زَمین
زیرِ سُمِ دیوِ سیه بَس نعره ها دارَد به سَر
صد فوجِ قُمری در هوا سیّد زِ بامَت پَر بِکِش
جامانده ای در خانه و فردا نمی بینی سَحَر
سیدعباس ابوالقاسمی
میرمعصوم1399/9/20
برگی زرّین
تابستان سال 1358
سرچشمه ی زیبای شهرستان محلات
افتخار حضور در جوار زنده یادحاج سیّدرضا ابوالقاسمی پدر برزگوارم را داشتم چه سعادتی و چطور زمان گذشت 41 سال پیش ایشان نوه روحانی بزرگ عالم تشیع جناب حاج سیّد شریف هم درس و هم عصر روانشاد حاج شیخ عباس قمی که فرزند جناب میرمعصوم مدفون در تخت فولاد اصفهان بوده که محل نزول خلق و زیارت دوستارانش می باشد
روانشاد پدرم آقا زاده ای بود که هیچگاه جز کسب مال حلال را دنبال نکرد و تا آخر عمر 1362 با کشاورزی روزگار گذراند و بخصوص به حقیر که در مشاغل دولتی اشتعال داشتم تاکید به خدمت به مردم و صداقت و کسب رضایت خداوند را داشت
روحش شاد و با اجداد
مطهرش محشور باد
سیّدعبّاس ابوالقاسمی
(میرمعصوم)
لوح سپاس
اهدا لوح تقدیر وجایزه بمناسبت هفته کتاب و کتابخوانی توسط جناب آقای عبّاس دانشی مدیر کل محترم اداره فرهنک و ارشاد اسلامی استان مرکزی به حقیر ، باسپاس بیکران از ایشان و ریاست محترم اداره ارشاد خمین سرکار خانم محمدی گرامی
جهت دسترسی به سایر اشعار به پیج زیر در اینستاگرام رجوع شود
mirmasoom59
مطلبی دیگر از این انتشارات
شعر زیبای مادر
مطلبی دیگر از این انتشارات
جلوه ای از زیبایی های اسکندرنامه نظامی گنجوی
مطلبی دیگر از این انتشارات
«چال گونه» به روایت شعر!