تحصیلات و تجربیاتی در مدیریت کسب و کارهای آنلاین دارم. همچنین دغدغههایی در عکاسی و سینما.
کمتر ببینید، کمتر بخوانید!
چند وقت پیش فیلم سگ کشی را دوباره دیدم. اولین بار در جشنواره فجر سال ۱۳۷۸ در ایام نوجوانی بود که با چندنفر از همکلاسیها به دیدن آخرین اثر استاد رفتهبودیم. آن روزها ذوق و شوق زیادی به عالم سینما داشتم. دورهای که از خوش اقبالی ما هنوز بیضایی و تقوایی فیلم میساختند و کیمیایی و مهرجویی به این روز نیفتاده بودند. آنچه در دیدن دوباره این فیلم برایم برجسته شد، احساس و برداشتِ متقاوت از اثری بود که ۲۰ سال پیش هم با یک دنیا اشتیاق به تماشای آن نشسته بودم. اما این بار دستاوردم چیز دیگری بود. حتی نقاط ضعف و قوت فیلم هم در نظرم متفاوت آمد و درپایان فیلم برداشتی دیگر و حتی احساسی بسیار خوشایندتر از بازبینی این فیلم داشتم. این اتفاق جرقهای شد تا تعدادی دیگر از فیلمهای اثرگذار و ماندگار را دوباره ببینم. برنامهای ریختم و هفتهای یک فیلم که در گذشته دیده بودم و در ذهنم برجسته بود را دوباره دیدم. ای ایران تقوایی، سرب کیمیایی، مسافران بیضایی، اجاره نشینهای مهرجویی و … تجربهای که فعلا محدود مانده به آثار ایرانی اما قطعا آثار فرنگی هم در همین نوبت قرار خواهند گرفت.
نتیجه این بازبینیها بسیار هیجان انگیز تر از آنی بودکه فکر میکردم! این بار انگار حریف آمادهتری بودم برای مواجه با این آثار . ذهن ورزیدهتر و دید پختهتری برای تحلیل و قضاوت آنچه میدیدیم همراه من بود و البته لذتی مضاعف. این تجربه باعث شد به سراغ کتابهای اثر گذاری که در طول اینسالها خوانده بودم بروم. آنهایی که زمانی از روی کنجکاوی یا سفارش این و آن به دست گرفته بودم و به هر دلیل در ذهنم مانده بودند. چند زندگینامه، تعدادی اثر تحلیلی و مصاحبه، متون تخصصی و دانشگاهی حرفهام و حتی چند جلد رمان! ما معمولا کتابی را میخوانیم و آن را به مجموعه ذهنی کتابهای خوانده شده اضافه می کنیم. غافل از اینکه آثار بزرگ (در هر زمینهای) برای انتقال همه آنچه گفتنی است بضاعتی هم در درون شما میخواهند. بضاعتی که لازمهاش سواد و تجربه و اهلیتی است که با گذر زمان حاصل میشود. بازخوانی و باز بینی تعدادی از آثار اثرگذار که در اوایل جوانی خوانده بودم نتیجه بسیار خوشایندی داشت. کیفیت برقراری ارتباط و فهم آثارِ مهم، ارزشی به مراتب بالاتر از کمیت آنها دارد. زمانی به اقتضای سن و تجربه فکر میکردم هرچه بیشتر بخوانی و ببینی بهرهی بیشتری بردهای از فرصت محدود زندگی. این روزها فکر میکنم هرچه عمیقتر و بهتر بخوانی و ببینی و هضم کنی بهرهی لازم و درستتر را بردهای. ارزشمد آن است که چند فیلم را با دانش و به دل دیده باشی، چند کتاب را درست خوانده و فهمیده باشی، چند نقطه از کره زمین را از روی معرفت و شناخت گشته باشی. آن هم در زمانهای که انسانها شبانه روز زیر بمباران هزاران عکس و ویدیو و لایو و خبر، تمایل و حوصلهی تمرکزکردن حتی برای دقایقی کوتاه را هم دیگر ندارند. انسان امروز همه چیز را زیاد و زودگذر میخواهد. دورهای که تجربهها اگر قابل ثبتکردن و به چشم دیگران آوردن نباشند ارزشی ندارند! در واقع ثبت لحظات جای تجربه کردن لحظات را گرفتهاند. هرچه بیشتر بهتر. جان بکنی و خودت را به فلان جا برسانی و سلفیهای لازمش را بگیری و هشتگ mood را بزنی تنگش و تکهشعری بی ربط از فروغ بچپانی زیرش و بعد خودت را اسیر کنی که لایکهایت را بشماری. سلفی کردن حال خوب ارزشی بیشتر از تجربهی آن حال خوب پیداکردهاست، دیگر فرقی نمیکند آن حال خوب با کباب باشد یا کتاب! زمانهای که بیشتر دوست داریم به "دیگران" بگوییم حالمان خوب است تا به خودمان! پس باید عقب نیفتیم و هرآنچه دیگران دیدهاند و خواندهاند و کردهاند را ثبت کنیم و لایکش را جمع کنیم و تیکش را بزنیم و خلاص!
زندگی چک لیستی نیست که هر چه خانههای بیشتری را تیک زدهباشی دستاورد بیشتری عایدت شده باشد. اگر کیفتی باشد در حجم آن معرفتی است که از این گذرگاه محدود در وجودت ته نشین می شود. پس به جای اضافه کردن به لیست کتابهایی که باید قبل از مرگ بخوانید، جاهایی که باید قبل از مرگ بروید، فیلمهایی که باید قبل از مرگ تماشا کنید و هر پیش مرگ دیگری، تعدادی کتاب خوب را چندین بار بخوانید، آثار شاخص سینمایی را به حوصله و چندباره تماشا کنید، چند آلبوم موسیقی را با حوصله و تمرکز گوشکنید و چند شاهکار معماری را درست ببینید و بفهمید و چند شهر و روستا را خوب بگردید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
راه و چاه ایده پردازی برای تولید محتوا !
مطلبی دیگر از این انتشارات
صفحات صبحگاهی: چطور غول کمالگرایی را زمین زدم و بالاخره نوشتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
مفید مضری به نام منطقه امن