اسطوره نماهای خودمونی

موجوداتی جهش یافته اما غیر ژنی، بر زمین گردالی ما قدم رنجه کردند و نخبه های رتبه برتر نام یافتند...

اولین بار که از فاصله ی یه متری حمیدرضا رو دیدم عمرا فک نمیکردم رتبه 23 کنکوره! ولی این ملاقات رو پلی برای کشف رازهای تو دلم کردم. همین الان بگم که از اول کلید خوردن این پروژه تا آخرش فقط تعجب کردم..

مرزها را بشناس
مرزها را بشناس


شیفتگان ناشناخته ها

بالاخره حمیدرضا روبروی من نشست. تو ذهنم دنبال اون سوالی میگشتم که شکافنده مخ یه آدم غیر معمولی (یا شاید غیر خاکی) باشه... دلم میخواست رک و پوست کنده بگم یالا فرمول موفق شدنتو بگو لعنتی، اینجا آخر خطه! از این شلوغ کاری ذهنیم و آرامش پارادوکسیکال حمیدرضا خندم گرفت.. ولی سریع خودمو جمع و جور کردم و یه فکر خبیثانه دیگه اومد تو ذهنم: این ازون آب زیر کاه هاست که نم پس نمیده. تازه هیچ آدم موفقی نمیاد رازهاشو جار بزنه، مگه اینکه قالتاق باشه! به هر حال یادتونه که کشف رازهای رتبه برتر کار منه. پس بشین ترکم که سوار کلمات بریم تا شکوندن شاخ و اینا... راستش وضعیت من عین اولین جلسه آشنایی دختر پسرهایی میمونه که چهار تا سوال زپرتی رو پشت سرهم ازهمدیگه میپرسن و فک میکنن کیش و مات کردن طرف مقابلشون حتمیه! خلاصه سوال هام اینا بودن: چرا موفق شدی؟ چطور موفق شدی؟ موفق کیه؟

جوابی هم بجز هنگ کردن این رتبه 23 کنکورمون نگرفتم.

انگار سوال هام از سوال های کنکور این رتبه 23 کنکورمون که تراز خفنش همه رو خزان کرده بودم سختتر بود. حدس زدم الان میگه در خروج کجاست.. یه کم فکر کرد و بعد جواب داد. فکر کرد منم از اونام که راز کشف نکرده بیخیال میشن. جوابش این بود: خیلیا مثل مشاور، خونواده و مدرسه کمکم کردن. منم چشامو ریز کردمو با خودم پچ پچ کردم که یارو که دستاورد مهمی جز دور دور نداره میگه با پروفسور سمیعی رفیق فابریکم!.. با یه لبخند ژوکوند گفتم درسته، خیلی چیزها میتونه الهام بخش باشه و شکی درش نیست ولی...

نگار یکی دیگه از رتبه برترهاییه که قراره ازش همین سوال هارو بپرسم. رتبش 473 شده، خوش تعریفه و عکس حمیدرضا در جواب سوال های من، تزهای مختلفی میده. دیدم نگار همون موجود گنگ و گول زننده ایه که من از رتبه برترها تو ذهنم ساختم...

ما قراره راز رتبه برتر شدن رو کشف کنیم و دلایل منطقی پشت این رازها رو برملا کنیم، اگه فهمیدنش برات مهمه به سایت ما سر بزن.