هرگز از چیزی که پیش نیومده نترسیم :)

امروز که دارم این نوشته رو براتون مینویسم سه سال 29 روز از اون اتفاقی که برام افتاد میگذره ...

یه چیزی که توی 18 سالگی شاید اولین قدم مستقلم بود اولین باری که به صورت خیلی واقعی و قابل لمس داشتم سرنوشت خودمومشخص میکردم

البته الان که اینجام فهمیدم اون روز یکی از مهم ترین روز های زندگی من بوده ولی همش نبوده

بگذریم

اون روز پنج تیر 96 بود و من کنکور داشتم

صبحش بیدار شدم استرس داشتم دلم شور میزد همش یه جوری بودم

یه چیزی یادم افتاد وقتی دبستانی بودم و میخواستم ازمون استعداد های درخشان بدم

از استرس زیاد گردنم گرفته بود نمیتونستم حرکتش بدم

خلاصه که بریم سر وقت صبح کنکور

یادمه از استرس نتونستم لقمه نون و پنیر گردویی که مامان برام گرفته بود رو بخورم و کسی تعجب نکرد اخه من استرس بگیرم نمیتونم غذا بخورم

با همه دوستام حوزه کنکورمون یکی بود

همه داشتیم میگفتیم خدایا چی میشه چطور میشه ... هی داشتیم به خودمون استرس میدادیم

میخوام بگم که محرک استرس خود ما بودیم

نه سوال ها رو دیده بودیم نه هیچی فقط داشتیم خود ازاری میکردیم

خلاصه که رفتیم سرجلسه ...

:)))))))))))))
:)))))))))))))



سوال ها رو دادن من شروع کردم جواب دادن ... که خودتون میرید میبینید ترس نداره

من به عنوان ادمی که کنکور رو تجربه کرده بهتون میگم : اون لحظه هرکز به این فکر نکنید که چی میشه

چون فکر کردن به این که چی میشه ممکنه حواستون ادم رو از سوالی که الان داری حل میکنی پرت کنه

و اگر قرار بوده درصد اون درس بشه 90 میشه 60

و همین جاست که کار خراب شده

پس به همین دلیل فقط اروم باش و سوال ها رو جواب بده

فکر اینده و اینکه چی میشه بهت کمک نمیکنه تمرکز پیدا کنی

اینا رو گفتم و دراخر باید بگم من از نتیجه کنکورم راضی بودم

و از اینجایی هم که الان قرار گرفتم راضی ام

چون بهترین خودم هستم

امیدوارم شما هم این حس ها رو تجربه کنید

به امید موفقیت براتون

راستی یادتون نره مرکز مشاوره جدیدی نژاد و خویشاوره همیشه کنارتون هستن

اگر حرفی چیزی بود وشما هم از کنکور و آزمون های آزمایشی (قلم چی ، گاج ، سنجش ) هر چی خاطره دارین بنویسید

بازم میگم استرس به خودتون وارد نکنید ... اروم باشید و سعی کنید به این فکر کنید که این جلسه زندگی منو رقم میزنه پس تمرکز کنم

و بدونید کنکور بخشی از همه لحظاتی هست که خواهید داشت فقط برای هرچیزی ارزش داشته باشید

خاطرات یک تبلیغات چی :)