As free as the ocean 🌊🤍
تو...
تو بخون دوست دارم...
وقتی میگم مراقب خودت باش ،تو بخون دوست دارم
وقتی میگم صبحت بخیر تو بخون دوست دارم
وقتی میگم چشاتو اذیت نکن پشت گوشی تو بخون دوست دارم
وقتی میگم سر امتحانات به خودت فشار نیاز تو بخون دوست دارم
وقتی میگم لباس گرم بپوش تو بخون دوست دارم
وقتی میگم حالت چطوره تو بخون دوست دارم
وقتی میگم کمرت درد گرفت پشت لپتاپ تو بخون دوست دارم
باشه؟
.....
امروز میخواهم برای خودم بنویسم
برای چشمان منتظرم
برای دستان مستأصل ام
برای آغوش مشتاق ام
برای بند بند وجودم که در آتش خواستن توست ...
میخواهم از خودم بنویسم در روز هایی که تو نمی دانی چگونه گذشت ...
روزهایی که فکر تو از تمام افکارم جلو زده بود و به هیچ فکی اجازه نمیداد که عرض اندام کند ...
نمی دانم این چه احساس است که دارم و از کی و کجا شروع شد ،فقط میدانم که در لابه لای تمام صحبت هایم حسی نهفته است که برای توست
حسی نهفته است که تازگی دارد
حسی که دیگران نمیتوانند بفهمندش اما من آشکارا بیانش میکنم ...
اینبار هم فکر ات اجازه نمیدهد که از خودم بگویم پس ترجیح میدهم بار دیگر از خودت بنویسم
از تویی که ناشناس ترین آدم نزدیک زندگی منی ...
نم نم باران و یاد تو ،جاده ایی که انتهایی ندارد و صدای شادمهر که بیش از پیش مرا وادار میکند که به تو فکر کنم...
راستش را بخواهی از تو نوشتن جسارتی میخواهد که من ندارم
هزار بار دیگر هم اگر نوشته را شروع کنم نمی توانم تمامش کنم ...مرا ببخش
......
نمی دانم چرا دستانم یاری نمیکنند که چیزی بنویسم ؟
چرا مغزم متمرکز نمیشود روی موضوع ؟
نمیدانم چرا وقتی میخواهم فکر کنم فورا مغزم پای تو را وسط میکشد؟
نمیدانم ...
پ.ن:شاید بدون مخاطب ...
پ.ن: نمیدونم چرا اینجا نوشتم ..
پ.ن:احتمالا پاکش کنم .
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه تیکه از رویای شیرین
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعد رفتنت...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای برای خودم(: