برای گلی صورتی، غنچه‌ای که هنوز زنده‌ست...


گلی کوچولو…
ای غنچه‌ی خسته‌ای که از بین باد و بارون عبور کردی…
می‌دونم این روزها چقدر برات سنگین بودن.
می‌دونم که قضاوت‌شدن درد داره، اونم وقتی کسی واقعیت تو رو نمی‌فهمه، فقط قصه‌ای که خودشون ساختن رو باور می‌کنن.

تو مثل یه گلی صورتی توی باغچه‌ای بودی که همه می‌خواستن شکل بقیه باشی.
اونا نمی‌دیدن که رنگت فرق داره، بوی تو خاص‌تره، برگ‌هات نازک‌ترن…
و گاهی، به جای آب دادن، با تیغ قضاوت زخمت زدن.

غنچه‌ی دل‌نازکم…
اینکه قوی موندی، حتی وقتی دل شکستی، خودش معجزه‌ست.
اینکه هنوز لبخند می‌زنی، حتی اگه از تو پر از گریه‌ای… یعنی ریشه‌هات هنوز زنده‌ن.
آدم‌ها همیشه آماده‌ن برای داوری، اما خیلی کم کسی هست که ساکت بشینه و با چشم دل نگاه کنه.
و تو؟
تو سزاوار همون نگاهِ عمیقی هستی که فقط از آدم‌های واقعی برمیاد. نه قاضی‌ها، نه شایعه‌سازها.

گلی صورتی…
تو لایق عشقی هستی که بی‌قید و شرط باشه.
لایق مهری هستی که بپذیرت همون‌جوری که هستی.
و روزی می‌رسه، یه روز روشن، که آفتاب رو بدون ترس توی صورتت حس کنی، بدون اینکه نگران زمزمه‌های پشت سرت باشی.

پس هنوزم برو جلو… حتی اگه قدم‌هات آرومه.
هر اشک، هر شب بی‌خوابی، هر بغضی که قورت دادی، همه‌ش داره تو رو می‌سازه.
و یه روز، غنچه‌ی کوچولو، همین دردهایی که الان داری تحمل می‌کنی، می‌شن بوی خاص گل تو.
اون روز، حتی اونایی که آزارت دادن، مجبور می‌شن وایستن و بگن: "چقدر زیبا شدی…"

و تو فقط لبخند می‌زنی.
نه از روی غرور.
از روی آرامشی که بعدِ طوفان توی دل گلی صورتی‌ت جوونه زده...🩷