“lost my muchness, have I?”
بنفش من
سلام.
حالت چطوره؟
میدونم، میدونم. حق داری از دستم عصبانی باشی. خیلی وقته بهت سر نزدم. خیلی وقته حالتو نپرسیدم. خیلی وقته تو رو به حال خودت تنها گذاشتم.
معذرت میخوام.
نه. قرار نیست برات بهونه بیارم که به هزار تا دلیل احمقانه نمیتونستم دور و برت باشم. که بهت بگم انقد سرم شلوغه که نمیتونم حتی هفتهای ده دیقه رو بهت اختصاص بدم. هیچ بهونهای ندارم. هیچ دلیلی برای کاری که کردم ندارم.
این مدت برام دوره سختی بوده نه به خودم اهمیت دادم و نه به هیچ کس دیگه. همه رو از خودم دور کردم. نه با قصد قبلی! نه. وقتی فهمیدم که همه رو از خودم رونده بودم.
ولی تو همه نیستی. نباید تو رو تنها میذاشتم.
انتظار ندارم با یه ببخشید همه چیو درست کنم ولی با ببخشید شروعش می کنم. لیاقتت بیشتر از اینا بود. بهت قول داده بودم همیشه پیشتم، گفته بودم همیشه مراقبتم، موقعی که بهم گفتی از تنهایی میترسی بهت قول انگشتی دادم که هیچ وقت تنهات نذارم. همه اینا رو یادمه. انتظار ندارم چشماتو رو همه کارایی که کردم ببندی. ولی میخوام بدونی که پشیمونم.
بنفش من.
بهم بگو زندگیت چجوری بوده. برام تعریف کن به چه موفقیت هایی رسیدی. برام با ذوق از لحظه های قشنگت بگو. برام از اون موقعیت هایی بگو که با هیچ کس نمیخوای در موردشون حرف بزنی.
میدونم مدت زمان زیادی پیشت نبودم. ولی الان هستم.
دیگه تنهات نمیذارم بنفش من.
دیگه هیچ وقت تنهات نمیذارم.
چند ماه عجیبی رو پشت سر گذاشتی، نه؟ بهش فکر میکنی و نمیدونی باید بخندی یا گریه کنی یا فقط بدون احساس زل بزنی به یه گوشه. من از کجا میدونم؟ قیافهت داره داد میزنه. وقتی اسم گذشته رو میارم قیافهت سردرگمه. مشخصه که نمیدونی باید چه حسی داشته باشی. و این کاملا عادیه! باشه؟ حق داری احساسات قاتی و پیچیده داشته باشی. حق داری هم ناراحت باشی هم خوشحال. هم عصبانی و هم آسوده.
بیا همه احساساتو برام بگو.
همه خاطراتتو برام تعریف کن. میخوام بشنوم.
میخوام آهنگ قفلی جدیدتو برام پلی کنی. آهنگی که با شنیدنش قلبت فشرده میشه ولی نمیتونی بهش گوش ندی. بیا با هم گوشش کنیم.
بیا بریم توی گالریت و دونه دونه عکسا رو نگاه کنیم. برام داستان پشت هر کدوم از عکسا رو بگو. دوباره و دوباره و دوباره. تا وقتی خوابت ببره.
درسته خیلی وقته بهت سر نزدم ولی میدونم دقیقا کدوم قسمت کدوم پوشه گالریت قفل میکنی و هر کدوم از فیلما و عکسا رو چندین بار میبینی.
میدونم با یه لبخند به پهنای صورتت به گوشیت زل میزنی وقتی صورتت کاملا خیسه.
بیا با هم دوباره نگاهشون کنیم. دوباره همه خاطرات خوشت رو برام تعریف کن. قول میدم برای بار هزارم دوباره بهشون گوش بدم. هیچ وقت برام تکراری نمیشن چون همیشه موقع تعریف کردنشون همون ذوق اولیه رو داری.
میدونی بیشتر از همه چیو میخوام بدونم؟ هنوز قبل خواب رویا پردازی میکنی؟
بنفش من.
رویاهای تو از زندگی خیلی ها با ارزش تره. هیچ وقت رویا پردازی رو رها نکن.
مدتیه حس و حال رویاپردازی نداری؟ اشکال نداره. بیا دوباره شروعشون کنیم.
بیا همه چیزایی که مدتیه بهشون بی تفاوت بودیم رو دوباره شروع کنیم.
دلم برات تنگ شده بنفش من.
ختم جلسه🏳️
مطلبی دیگر از این انتشارات
من و تو یک واژه ایم
مطلبی دیگر از این انتشارات
روحی که از بدنم فرار میکرد ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
خیلی دور، خیلی نزدیک