مبینا:)درپناهگاه نویسندگان·۹ روز پیش#نامه_هَشتادوسِوُم✉️:به قول آقایِ #علی_سلطانی که میگن:«قسم به جمعهای که تنها در خیابان قدم میزنم...»امّا من میگم، قسم به جمعهای که بی تو در کنارِ پنجره، به تن…
مبینا:)·۱۲ روز پیش#نامه_هَشتادودُوُم✉️:[ سه شنبه ۲۰ آذر / پائیزِ ۱۴۰۳ ]هوایِ امروز نسبت به چند روز قبل، یکمی گرمتر هستش.تبریزه دیگه! از اولش هم آب و هواش معلوم نبود چی به چیه!امر…
مبینا:)·۱۹ روز پیش#نامه_هَفتادونُهُم✉️:[ سه شنبه ۱۳ آذر / پائیزِ۱۴۰۳ ]ساعت ”۱۶:۰۶ هستش.تموم آسمون رو مِه هایِ غلیظی از دود، پوشونده!امروز به شدت یک عصرِ دلگیرِ پائیزیِ برام.فقط،…
مبینا:)·۱ ماه پیش#نامه_هَفتادوهَفتم✉️:[ پنجشنبه ۱ آذر / پائیزِ ۱۴۰۳]ساعت ”۱۵:۴۰ هستش.ساعت ”۱۵:۴۰ هستش.ابرهای تو آسمون یجوری پهن شدن که بالا سر خورشید قرار گرفتن.چند تا از کبوترا…
مبینا:)درنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ ماه پیش#نامه_هَفتادوششم✉️:[ یکشنبه ۲۷ آبان / پائیزِ ۱۴۰۳ ]امروز ، از پنجره دانشگاه دارم بیرون رو نگاه میکنم. به آسمون!ساعت حوالیِ ”۱۶:۴۰ هستش. خورشیدی که در حال غروب…
مبینا:)·۱ ماه پیش#نامه_هَفتادوپَنجم✉️:دیشب نزدیکای صبح، حوالیِ ساعتِ ۳ بود.داشتم واسه اذان صبح ، وضو میگرفتم که حس کردم سنگِ کوچیکی به شیشهٔ پنجرهٔ اتاقم تقهای زد. با تعجب و با…
مبینا:)·۱ ماه پیش#نامه_هَفتادوچهارم✉️:آنروز را یادت هست؟عصر روز سه شنبه بود و ساعت هم حوالیِ ”۱۸:۳۰! با چمدانِ سرمهای رنگت ، همانی که روز تولدت برایت خریده بودم! با پالتویی به…
مبینا:)·۲ ماه پیشنامه_هفتادویِکم✉️من نمیدونم باید چی بنویسم!ولی اینو میدونم که چند روز پیش داشتم ، وسایل اتاقمو که مرتب میکردم ، یک دفتر یادداشتِ آبی رنگی رو پیدا کردم که تو…
مبینا:)·۲ ماه پیشاولین روز دانشگاه🎒:)سلام به همگی 🪻!امیدوارم که حال دلتون خوب باشه و پائیزتون به کام. همونطور که میدونید من سال ۱۴۰۲ اولین کنکورمو در تیرماه دادم. ولی متاسفانه…
مبینا:)·۲ ماه پیشداریوش🧢🍂داریوش!یاور همیشه مؤمن!تو بالأخره تونستی واسه تَرسِت غلبه بکنی امّا، با مرگِ عزیزترین و صمیمی ترین رفیقت، «کاظم» ! مخالفت کردن به ازدواج د…