مبینا:)درنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ ماه پیش#نامه_نَوَدویِکُم✉️:امّا عزیز من!به این بارانی که همین حاضر دارد از دل آسمانِ غمبار میبارد، قَسَمَت میدهم.قَسَمَت میدهم به این که ، نگاهَت را از من نگیری! قَسَ…
مبینا:)درنامـهای به تو که نمیخوانی·۳ ماه پیش#نامه_نَوَدُم✉️:[ پنجشنبه ۴بهمنِ ۱۴۰۳ ]میدانی عزیزِدلم!این روزها دیگر حال و حوصلهٔ هیچ چیزی را ندارم جز چند قلمی نوشتن و گوش سِپُردَن به آهنگـهای بی کلام!…
مبینا:)·۳ ماه پیشنامه_هَشتادوهَشتُم✉️:عصرِ یکروز زمستانی، ساعتِ ’’۱۶:۲۱ در خیابان قدم میزنم.پالتوی سیاه رنگم را پوشیدهام و به همراهِ شال گردنِ کامواییِ نارنجیِ کمرنگ بر روی گرد…
مبینا:)·۴ ماه پیش#نامه_هَشتادوششم✉️:با دستایی که دو تا شاخه گُلِ یاسمنِ بنفش تو دستم بودن، به سرعت خودمو به اتوبوسی که قصد حرکت داشت، رسوندم و با گرفتن دستهٔ نارنجی رنگی که حا…
مبینا:)·۴ ماه پیش#نامه_هَشتادوسِوُم✉️:به قول آقایِ #علی_سلطانی که میگن:«قسم به جمعهای که تنها در خیابان قدم میزنم...»امّا من میگم، قسم به جمعهای که بی تو در کنارِ پنجره، به تن…
مبینا:)·۴ ماه پیش#نامه_هَشتادودُوُم✉️:[ سه شنبه ۲۰ آذر / پائیزِ ۱۴۰۳ ]هوایِ امروز نسبت به چند روز قبل، یکمی گرمتر هستش.تبریزه دیگه! از اولش هم آب و هواش معلوم نبود چی به چیه!امر…
مبینا:)·۴ ماه پیش#نامه_هَفتادونُهُم✉️:[ سه شنبه ۱۳ آذر / پائیزِ۱۴۰۳ ]ساعت ”۱۶:۰۶ هستش.تموم آسمون رو مِه هایِ غلیظی از دود، پوشونده!امروز به شدت یک عصرِ دلگیرِ پائیزیِ برام.فقط،…
مبینا:)·۵ ماه پیش#نامه_هَفتادوهَفتم✉️:[ پنجشنبه ۱ آذر / پائیزِ ۱۴۰۳]ساعت ”۱۵:۴۰ هستش.ساعت ”۱۵:۴۰ هستش.ابرهای تو آسمون یجوری پهن شدن که بالا سر خورشید قرار گرفتن.چند تا از کبوترا…
مبینا:)درنامـهای به تو که نمیخوانی·۵ ماه پیش#نامه_هَفتادوششم✉️:[ یکشنبه ۲۷ آبان / پائیزِ ۱۴۰۳ ]امروز ، از پنجره دانشگاه دارم بیرون رو نگاه میکنم. به آسمون!ساعت حوالیِ ”۱۶:۴۰ هستش. خورشیدی که در حال غروب…
مبینا:)·۵ ماه پیش#نامه_هَفتادوپَنجم✉️:دیشب نزدیکای صبح، حوالیِ ساعتِ ۳ بود.داشتم واسه اذان صبح ، وضو میگرفتم که حس کردم سنگِ کوچیکی به شیشهٔ پنجرهٔ اتاقم تقهای زد. با تعجب و با…