Based on true stories
بیست و پنجم آبان راس ساعت ۰۰:۰۰
بیست و پنجم آبان ، درست ساعت صفر بامداد بهش پیام میدم. چهار سالی میشه که خودمو قرنطینه کردم. ولی امشب قطب مثبت شخصیتم فعال شده. حالا بگذریم که هر تیکه از غرورم افتاده تو یه سیاره دوردستی و دیگه اون مغرور سابق نیستم. منظورم اینه اونقدی که دست رد به سینهم خورده، خیلی جواب "نه" شکل هیولا نیست برام.

اما جواب نداد... تا صبح بیست و هفت بار میرم که پاک کنم پیام رو. ولی نمیکنم!
منبع آبگرمکن خونه سوراخ شده. دو نفری لندهور رو از انبار میکشیم بیرون. نفسش به سختی بالا میاد. یه زمانی سه تا تفنگدار تو خونهش داشت، ولی الان فقط یه آزاده براش مونده... من! دارم یکی از لولههارو باز میکنم که صدای پیامک زمان رو میشکنه. شلنگ تخته میندازم سمت گوشی.
سلام کرده و حالش رو پرسیده. تهش هم نوشته: "جانم؟". یه انتگرال از مجهول "جانم" میگیرم و کلا مثبته به نظرم. پس راست میرم سر اصل موضوع. یکم تعارفات رو به جا میارم و تهش میپرسم: "شما تنهایید؟" نشون میده که تعجب کرده و میگه یه درصد هم احتمال نمیداده همچین چیزیو. یکم دیگه تعارف میچینم رو میز مذاکره و میگم: "اگر تنها هستید و پارتنری ندارید، میتونیم بیشتر با هم آشنا شیم".
"ولی شما که منو نمیشناسید"
راست میگه، چندسال پیش فقط یه بار اومد خونهمون، با گلابتون رفتن اتاق من خوش و بش کنن. مامان هی سیگنال میداد که نظرت چیه. اما هیچ کی نمیدونست که اون زمان من "تو" رو داشتم. بگذریم... خواستم یکم دلبری کنم و بگم که چند وقتیه زاغت رو چوب میزنم، بگم که مثلا میدونم چقد شال سفید بهت میاد، حتی با اینکه سبزهای. یا خندت چقدر جالبه، وقتی به پهنای صورت لبات باز میشه، یا اینکه تو هنر تتو زدن کارت حرف نداره... اما نمیگم، نه که بلد نباشم، یه چیزی جلومو میگیره...
در نهایت میگه که کسیو نداره ولی فعلا میخواد تنها باشه تا ارتباطش با خودش بهتر شه.
"من هزار ساله که تنهام، باور کن تهش هیچ چی نی..." پیام رو پاک میکنم، چرا باید تنهایی کسیو ازش بگیرم؟! اگه بیشتر اصرار کنم ممکنه فردا روزی داستان تو تکرار بشه، دیگه نمیتونم بار بیشتری رو تحمل کنم، شونههام کبوده...
خوب که فک میکنم یه چیزی دستگیرم میشه. ما جفتمون آدمای باهوشی بودیم، تو بخاطر اینکه فهمیدی باید منو ول کنی، من بخاطر اینکه میدونستم جایگزینی برات پیدا نمیکنم.

مطلبی دیگر از این انتشارات
اما تو….
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمرنگ،بیرنگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه صد و بیست ( آدم امن زندگی من )