Nutrition stu | mums
جَنَّت من
از آفرینش تو بسم الله را میگویم.
شکرش باد هزاران بار مرحمتش را که چُنین آفریدت.
خوشترین گِل را شعله افکند و افروخت به قلب که نه قلوبت که هرجا از تنت نبضی حیاتبخش میزند
خونین ترین لاله را غنچه تا کرد برای لبانت
و چه عسلی و چه عسلی و چه عسلی را از رود عسل انگشتی زد و به چشمانت آمیخت..
جَنَت من ؛ تمام حُبّ من ؛ از مرمرین پلههای بهشت آمدی و شدی مادرم...
چه بگویم از شوق ملائک که به تو سجده کردند و درود خدا فرستادند..
الله اکبر!
ای کاش که میشد قطعه ای از قلبت را مهر سنگی نمازم میکردم و میدانستم که هر زمان کجا ایستادهای تا تورا قبلهام میکردم...
محبوبترینم ؛ درد و نیازت به جانم؛ امن ترین خاکریزم؛ راستش را بگو صادقترینم، چه صنمی با خورشید داری که اینقدر دستانت گرمند و پاهایت در هر قدم مایه گرمای زمین هستند و چشمانت ، چشمانت تلالو آفتاباند؟
ای به قربانت،که تو افتابی و من آفتابگردانم..
ای به گرد گردی صورت ماهِ استخوانیات...
من به تمنا تمام خطوط پنجه کلاغی دور چشمان و در امتداد مژگانت،
خوشابحال کلاغ و پنجههایش که قسمتی گِل وجودت روی پنجه هایش به جای مانده..
تمام شوقم ، همه ذوقم ، ای نهایتم ،آوخ که کاش چشمانم به شما میکشید اگر اینطور میشد چه غمی داشتم در غربت که خونم را بمکد؟
به من بگو مقایس چشمانت را مادرم..متر؟نفر؟کیلوگرم؟
چند متر پارچه طلایی و اطلسی دور کعبه را بدوزم یا چند نفر از فرشتگان را جمع کنم یا تو بگو چگونه بسازمش که قاب طلا بگیرمش و به گردنم بیندازمش؟
عزیزترینم؛عزیز غمگینم،باور کن که منم مثل تو تنهایم میان تنهایی که هیچ کدامشان شما نیستی!
غمخوار ترین من ؛ غم هایمرا ببوس تنهاییم را ببوس گمان ببر زخمی را میدوزی با تمام پینههای روی زنبق تنت...
پر رنجترینم ؛ شکوفه شیرین روزهای تلخت مایه امید و تکیهگاه محکم همیشگی و نهایی من است اما بدان که هر قسمتی از من با رنج تو آکنده و سپس کنده میشود و میمیرد و هرچقدر از من که باقی بماند وقف تمام عیار شماست..
هستی من ؛ هستی من؛ عطر قلبت از فرسنگ فرسنگ ها هم باز هم مستم میکند..عطر کدام گل است که در ازای آن قلبم را بدهم؟
ای کاش از تو دور نبودم
ای کاش خروش آفتاب داغ دست کشیده ات را هر صبح به موهایم میکشیدی و طبق معمول صوت لطیفت را دم گوشم میگفتی : بلبل مامان بیدارشو!
کجا برویم ؟ خودم و خودت که دورمان حصار بکشم و از اندوه چَشم و سخاوت قلبت نفس بکشم؟ سرم تکیه بدهم به شانه ات ، باد بوزد ، بمیرم و با بوسه ات جان بدمی در من و چشم باز کنم آوای نامم را بشنوم و پنجرهای مشرف به حیاط بهشت با رویم گشوده شود؟
و من بی واسطه بهشتی شوم...
ای جان و عمر من به جان و عمر تو افزون ؛ طاقت بیاور هرروز بیشتر از دیروز ، که من طفلی ضعیفتر و رنجورتر از دیروزم و جز نامت هیچ نمیدانم...
شکرِ الله که دارمت،که یگانه ترین دارایی منی
ددیروزم که جز مادرم هیچکس را نمیشناسم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه بدون پایان ۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنگ نوشت ۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
مترسک باغ عشق!