خیابان نشاط

از آن وقت که به یاد دارم از خیابان ها فرار میکردم؛راستش را بخواهی میترسیدم،
میترسیدم که باز از آن خیابان ها عبور کنم و خاطرات با تو بودن مثل خوره به جانم بیوفتد.
میترسیدم وقتی که پایم را به آن خیابان ها بگذارم تو را ببینم که خندان به سوی یار میروی..
هنوز هم وقتی پایم را به آن خیابان ها میگذارم تنم مثل قلبم میلرزد و بدنم داغ میشود از فکرت..
میدانی دیروز وقتی که به اجبار پا به خیابانی گذاشتم ناگهان چشمم به اسم خیابان خورد 'خیابان نشاط' و آن دم فهمیدم که این واژه چقدر برای من غریب شده است..
از دیروز همش در فکرم، همش فکر میکنم چه میشد اگر نام یک خیابان، خیابان غم بود. چه میشد اگر نام یک خیابان لیلی بی مجنون بود.
چه می شد اگر خیابان های پاسداران که نام همه ی کوچه هایش عشاق است تهش بن بست نبود..
راستش را بخواهی بعد از رفتنت کوچه های شهر خیلی وقت است که غمگین اند و آن حال و هوای سابق را ندارند.
خیلی وقت است که بعد از رفتنت زاینده رود دیگر آن عظمت و تلاطم سابق را ندارد.
خیلی وقت است که بعد از رفتنت مغزم بجای قلبم تصمیم میگیرد...
راستش را بخواهی خیلی وقت است که از تویی که او شده ای رنج میکشم..
ای کاش میشد فقط یک شب، فقط یک ساعت، فقط یک ثانیه تو را در خیابان نشاط میدیدم....