در ستایش او، اگه بری گریه میکنم...

نمیدونستم؛ من نمیدونستم وقتی سجاد افشاریان میگفت "و حالا من باید برای چشم هات و ان یکاد بخوانم" از چی میگفت. نمیدونستم وقتی شجریان میخوند "تهی ست دستم اگر نه، برای هدیه به عشقت..." از چی میخوند. نمیدونستم وقتی فاضل نظری مینوشت" بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست" از چی مینوشت. نمیدونستم اونجایی که سوگند میخوند" دو صد روز هر شو از خوابش پریدُم" چی کشیده بود. نمیدونستم اونجایی که عرفان طهماسبی میخوند"ز وقتی که رفتی شکسته بالُم" چه دردی داشت.

ولی الآن میدونم. انقدر که برم به سجاد افشاریان بگم من کِی برات از چشم هاش گفتم؟ یا از شجریان بپرسم کِی از دست خالیم حرف زدم؟ یا برم به سوگند بگم کِی دل نوشته هام رو دزدکی خوندی؟ یا ببینم عرفان طهماسبی از کجا بال شکسته م رو دیده؟ یا فاضل نظری چجوری از دل تنگم خبر داشته؟

بگذریم...

ساده بگم برات: اگه بری گریه میکنم.

اگه بری نمیتونم :)