دلتنگی

داشتم فکر میکردم به اینکه ..
عجیبه!
دلم برایت تنگ نشده است و این عجیب ترین قسمت جداییمون ِ
ولی خب اگر بخوام رو راست باشم ..
هرشب قبل از خواب بهت فکر میکنم اونقدری که شاید ساعت ها تو جایم غلت بزنم
با شنیدن هر اهنگ غمگین و هر ساز شادی به یادتو میوفتم ..
تو شلوغی تو خلوت همیشه جای خالیت را احساس میکنم
تنهاهدیه ات به من بعد از جدایی شکستن قلبی بود که به عشق تومی تپید واشکی که سوی چشمانم را گرفته وبغضی که همچنان درگلویم از یاد تو به یادگار مانده
بی اراده به هرکسی که ذره ای به توشباهت دارد خیره می شوم
حسرت این رامی خورم که چرا بیشتر نگاهت نکردم..چرا بیشتر لمست نکردم...چرا ...چرا ..چرا
ذهنم درگیر افکار کشنده ا ی می شود که روح و روانم را می آزارد
واقعیتی تلخ برای من ..
چرا برایت کافی نبودم؟توهم همانند من خواب بادیدگانت غریبه شده است؟
توهم مثل من آرزوی دیدار بی تابت کرده است؟نگاهت چشمانت..خندیدنت..شوروهیجانت...
چه زود ویران شد رویای باتوبودن
گاهی دردلم تردید یست از حس خواستنت ..عاشق بودنت..نمی دانستم سخت تر از ابراز احساسم به تودوری تواست
ب قول شاملو:
من برای آن که چیزی از خود به تو بفهمانم،
جز چشمهایم، چیزی ندارم .
راستش ...بعد از تو خودکشی کردم ولی از نوع دیگری
همیشه که خودکشی خودزنی نیست یا که تیغ برداری و شاهرگت را بزنی یا بسته بسته قرص فرو کنی در حلقت یا از یه ساختمان چند طبقه خودت را پرت کنی پایین بعضی اوقات خودکشی همین است که احساست را بکشی همین که دیگر صبح به صبح بدون هیچ دلیلی از خواب پاشی همین ک دیگر قید دوست داشته شدن و دوست داشتن را بزنی بعضی وقتا خودکشی این است بدون هیچ خون و خونریزی ، و ، واسه من این خودکشی آغازش با رفتن تو بود و اتمامش با مرگ(:

و حالا تنی خسته و بی رمق و سرشار از ناامیدی و ذهنی سرشار از افکاری پوچ و تو خالی برایم باقی مانده
حالا متوجه شدی؟
اصلا دلم برایت تنگ نشده است ...اصلا(: