دیوار...

ماه بالای سر آبادیه.مثل هرشب توی کوچه ها پرسه میزنم اما باز هم قدمهای من،منو به خونه تو میرسونه.
با اینکه هوا تاریکه ولی از بس اومدم اینجا که حفظ شدم که کجا رد چنگی که به آجرها انداختی هست کجا رد موهای سوخته ات..
۵قدم که از در چوبی رنگ و رو رفته فاصله میگیری میرسی به دیوار آجری دوده خوده‌ایی که میزبان موهای ابریشمی و مشکی توئه؛دست میکشم روی موهات و قلبم میریزه ولی اشکام نه از موهات فاصله میگیرم به جای ناخنهات دست میکشم و صدای جیغت دست توی دست باد کل فضای خونه رو میگیره.
زانوهام سست میشه روی پله سوم میشینم و شقیقه هامو میمالم و دستتو روی شونه ام احساس میکنم
سرمو بلند میکنم زل زدی بهم.
_میخوای برات قرص بیارم
_نه فقط نگام کن که حسرت دیدن چشات مونده به دلم
_منکه همینجام دیونه نترس نمیرم جایی
با اینکه رویاست ولی مغزم افسار پاره میکنه و داد میزنه:_تو خیلی وقته که رفتی
تو نیستی
نیستی تو مغزم اکو میشه و صدای مغزم میشه شبیه صدای بابات
ازش میترسم نفسم حبس میشه
دستت سرد میشه و از روی شونه ام کنار میره
چشام گرم میشه اما چونه ام میلرزه
بلند میشی از کنارم،چنگ ميندازم که دامنتو بگیرم اما رد بودنت دوده میشه و میچسپه به دیوار.
باد زوزه میکشه ،صدای بابات قدرت میگیره،پیت نفتی توی دستش بزرگ میشه
تو میسوزی و جیغ میکشی
اون از در میره بیرون
چشام سیاهی میره و دنیا دور سرم میچرخه
ماه یه دفعه‌ایی بی‌فروغ میشه و چشام بسته میشه و قلبم درد میگیره.
نمیدونم چقدر گذشته ولی وقتی که چشامو باز میکنم زمان و مکان از دستم در رفته ولی صدای خنده ات هی نزدیک و نزدیکتر میشه..

اگر از مرگ‌ام سالها بگذر همچنان تو را همانند روز اول دوست خواهم داشت...
اگر از مرگ‌ام سالها بگذر همچنان تو را همانند روز اول دوست خواهم داشت...


پ.ن:براساس تصورات یک ذهن غمباد گرفته.

پ.ن:https://t.me/+Mk3KZdZXhCU5N2U0..لینک چنل تلگرام خوشحالم میشم عضو بشین.

پ.ن:نظرتون چیه یه پست بذارم درمورد سوالایی که ذهنمو داره میخوره؟