شب نویس

الآن یک قرن و چند ساعته که نشستم و دارم به تو فکر میکنم ؛ تعجب نکن ! اخه فکر کردن به تو ثانیه و ساعت و سال می شناسه؟ ، به خودت میای میبینی مو هات سفید شده ، میبینی که؟ یه پوستِ سفیدُ و یه قلب سیاه برام مونده . گم شدم. گم کردم .گم گشتم. گم رفتم.فقط می دونم که وقتی اسممو صدا زدن نباید رومو برگردونم و نگاه کنم.می دونم که اگه چند بارم بمیرم و هر بار توی یه کالبد زنده بشم همونقدر میخوامت . همونقدر چاره ای و مشکلم ، همونقد کاملی و ناقصم . تو دنیای دایره ها من عاشقِ چند ضلعی وجودتم. دخترکم ؛ سالهاست که فکر میکنم چی بنویسم برات و چیزی ندارم ؛ فقط هر بار که تو آیینه به خودم نگاه می کنم تیکه ای از وجود پاک و بچگونه ی تورو میبینم . صدای شیطنتت از سرعت نور هم تند تر توی گوشم میپیچه. خطای کتابام بوی تورو میده . یه قرنه که چاییم سرد شده . مغازه ها عوض شدن ؛ خیابونا عوض شدن ؛ کلی آدم اومدن و رفتن ولی تو هنوز بوی کهنه ی خونه رو میدی. بوی عطر جا مونده رو لباسام . هر چقدرم که زود میدیدمت واسه عاشق تو شدن دیر بود .
شبِ مَن؛ شبِ خوبِ مَن. عیدِ نوروز مَن. بهم میگی چشات چطور یه شهرو ویران می کنه؟ شاید اونموقع بتونم قلبمو از زلزله نگاهت نجات بدم . شاید بتونم پادزهر ِ وجود ِ عاشق کشت رو پیدا کنم . پاک نا امید و تسلیمم .
بهت گفتم دیگه ترس از دست دادنتو ندارم؟ اخه همیشه باهامی. فقط میترسم گمت کنم.همونطور که خودمو گم کردم . شعرِ مَن ؛ ثروت من خنده هاته .آخه دکترا چه میدونن چرا از انقباض بافت و عصب های گونه تو ؛ ضربان قلب من بالا میره ؟
مجنونتم.
همین.