طلوع بدون خورشید

عزیز من

ماه خندانم

نمی‌دانم این چندمین شب است که دو فنجان چایی می‌ریزم و با صندلی خالی‌ات گپ می‌زنم

نمی‌دانم چندمین شب است که از پنجره بیرون را نگاه می‌کنم که رسیدنت را از دست ندهم

نمی‌دانم چندمین ساعت است که با خیال تو سپری می‌شود

با تجسم تو در لباس خانگی‌ات

با تجسم تو در وقت کلافگی و دلخوریت

وقتی که می‌خندی

وقتی که سکوت کرده‌ای

وقتی که روزمره‌ات را سرسری تعریف می‌کنی و من مانند دل سپردن به اشعار فروغ، گیجت می‌شوم

نمی‌دانم این چندمین بار است که خیال می‌کنم قهر کرده‌ای و نازت را می‌خرم

نمی‌دانم چندمین بار است که مرور می‌کنم ناگهان دیدنت را و کنار آمدن با ذوق کشنده‌ات را

گاهی خیال این که دور از من بیمار شده‌ای دیوانه‌ام می‌کند

درست است که با من سردی اما

کاش وقتی که تب داری تنت می‌شدم

کاش وقتی گریه داری موسیقی آرامت بودم

کاش وقتی که سرما به پوستت می‌رسید های گرمت بودم

ذوقت می‌شدم وقتی دورت را شلوغ می‌دیدی

کاش مثل موهای لختت روی شانه‌ات آرام می‌گرفتم

می‌دانی

من انگار دور از تو

دور از خودم هستم

انگار وقتی که تو را می‌بینم

خودم را می‌بینم

انگار در من این تو است که می‌تپد و ترانه سر می‌دهد

و از من جز پوستینی لزج از انسانی دیرینه نمانده است

می‌دانی

من انگار هر چه فلسفه بلدم پیش تو هیچ می‌شود

نمی‌دانم

همه‌ی منطقم را انگار به چالش می‌کشی

گاهی از تو فرار می‌کنم

اما باز به تو می‌رسم

می‌دانی؟

من با تو تمام حرف‌های ناگفته را دارم که بگویم ولی به تو که می‌رسم لال می‌شوم

معضل بزرگ من کم حرف بودن توست

اگر تو اهل حرف بودی من می‌توانستم بیشتر خودم را پیدا کنم

این گونه که تو از من کناره می‌گیری

مرا از خودم دور می‌کنی

می‌دانی

تو انتخاب منی ولی من انتخاب خودم نبوده‌ام

پس حق بده که بیشتر از من من باشی

نمی‌دانم این چندمین بار است که برای تو می‌نویسم

چندمین بار است که هر موسیقی‌ غمگینی مرا به یاد تو می‌اندازد و هر موسیقی شادی هم

چندمین بار است که یکی از این چایی‌های دو نفره از دهن می‌افتد

و چندمین بار است که من می‌آیم و تو نیستی

من کوچه را نگاه می‌کنم و تو نمی‌آیی

اما به اندازه‌ی این گورستان ذوق دوستت دارم

به اندازه‌ی کلافگیت از حضورم

به اندازه‌ی فرارت از دل بستن

و به اندازه‌ی حضورت در تمام آنچه به من مربوط است

که می‌تواند حضور گرما در خورشید را به چالش بکشد

دوستت خواهم داشت

عزیزم

ماه خندان من


۰۳.۳.۱۰

اصفهان. سجاد