من و اخترک ها(:

اخترک ها،همان ستاره های کوچک نقره ای یا آبی رنگ هستند در دورترین نقطه نشان شده در دل آسمان شبرنگ خدا.



از آن دوردست ها پیدایی،من از دور تماشایت می کنم،اما احساس می کنم دستم را که بلند کنم میتوانم از مادرت آسمان جدایت کنم؛بیا این پایین برای من از دور دست ها بگو،از مادرت و بلندای آسمان بگو.

دوست دارم کمی از درخشش تو را تا ابد داشته باشم؛بیاو دوست من باش!

بیا که آمدنت به دهکوره غرق شده در کتاب
و نوشته هایم روشنایی می بخشد.



ای اخترک زیبا روی ایوان با شمعدانی تعزیین شده حیاط مادربزرگ نشستم و در دل تاریکی شب تو را تماشا می کنم،ای روشنایی و کورسوی امید به زندگی تاریک من.

زیبا هستند!مگر نه؟
زیبا هستند!مگر نه؟

فقط خواستم کمی،حال خوب را هدیه کنم.