مولانا، لانگ‌ دیستنس و عشق

زری عزیزم

یکی از اهدافی که هر چند وقت یک‌ بار به ذهنم میرسه و هر بار فراموش میشه مثنوی خوندنه.

نه که فقط بخونم. هم‌خوندن و هم مطالعه و تفسیر و...

به نظرم‌خیلی تاثیر زیادی در بینش آدم‌نسبت به دنیا و زندگی و ... داره.

چند روز پیش از ماموریت داشتم‌برمیگشتم‌. موزیکی رو گوش میدادم‌ که متنش نی نامه مولانا بود. شاید بیست باری پشت سر هم تکرارشو گوش دادم. یه جاهاییش خودم‌ رو حس کردم.

با لبِ دمسازِ خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی
هر که او از هم‌زبانی شد جدا
بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا

انگار که مولانا این دو بیت رو برای رابطه لانگ دیستنس گفته!

آخ که اگه پیشم‌بودی. چقدر زندگیم‌پربارتر میشد. چقدر میتونستم متفاوت تر و مفیدتر زندگی کنم. همینطور که با بودنت تو زندگیم‌ سهم من رو از تحصیل معرفت و دانایی بیشتر کردی. بودنت کنارم میتونه خیلی چیزا رو عوض کنه.


تو این‌ فکرا بودم و شاکی از روزگار که به این بخش رسیدم.

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیبْ کُلّی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علّت‌های ما

انگار که مولوی خواسته بهمون راه حلش رو هم‌بگه.

عشق تنها چیزیه که میتونیم‌ بهش تکیه کنیم. امیدوار باشیم‌ که همه سختی ها رو برامون آسون کنه. به قول مولانا طبیب همه درهامون باشه. مخصوصا درد دوری.


دوستت دارم‌ همزبان دور.

علی تو