ب.سمیر·۶ روز پیشبانکِ ایده!!! تمامی شخصیت ها و اتفاقات این داستان ساختگی و زاییده تخیل نویسنده میباشند!!! و باز هم داستانی پراکنده از ایده های آدمکایی قلم پرور و ادب…
ب.سمیر·۷ روز پیشهشت ماه عاشقی، هشتاد سال تنهایی!! نوشته های لحظه ای و پراکنده!! میتونی بهم نگاه کنی تا دیر نشده؛ حتی از پشت میله ها، حتی از گوشهٔ چشم، یواشکی. فقط چشماتو به روی من، نبند!…
ب.سمیردرنامـهای به تو که نمیخوانی·۱۱ روز پیشنامه های هانا!نامهٔ 93670حتی اگه بی خبر بری، ازم جدا بشیباز نمیکنم ازت خدافزیحتی اگه رو راست نیستی توو عاشقیتباز نمیکنم ازت خدافزیحتی اگه فکرم توو سرت، ع…
ب.سمیر·۱۲ روز پیشهشت ماه عاشقی، هشتاد سال تنهاییبه نام خداوند بخشاینده♡(1)بعد بی خبر رفتنت، مُردم... نه احساسی، نه خنده ای، نه نفسِ راحتی. هر روزم بدتر و زهر آلودتر(1-) (2)رفتنت منو کشوند…
ب.سمیر·۱۹ روز پیششعر و ترانه های آسیب دیده!این منم از ته دل، عاشقاون تویی پر از شک و تردیداین منم، باوفا_صادقاون تویی، بیوفا_خائناین منم، حرف و عملم یکی هستاون تویی، دروغگو_خیلی پست…
ب.سمیر·۲۱ روز پیشنامشخص!بسم خالقِ بخشاینده و مهرداستانی از کوچه پس کوچه های ذهنم، بی اسم و نام! من زود گریه م میگیره. برعکسِ قیافه و ظاهرِ خشن و سختم، دلی نازک و ن…
ب.سمیردرنامـهای به تو که نمیخوانی·۲۱ روز پیشنامه های هنا!نامهٔ 6452سلام به ادا، بهترین و صمیمی ترین دوستم. امیدوارم که حالت خوب نباشه و یه مار سمی نیشت زده باشه و به دیار باقی شتابیده باشی چون تو…