نامهای از ایوان تورگنیف
بخشی از نامهای به تاتیانا باکونینا؛ مسکو، 20 مارس 1842:
[...] گاه پیش خود فکر میکردم راه ما از هم جدا شده، اما وقتی غمی عمیق وجودم را از خود میانباشت، تنها باید تصور میکردم که شما مُردهاید و دیگر وجود ندارید. اما [با این اندیشه غم دیگری نیز سراغم میآمد] که نه فقط ناشی از تصور مُردن شما، که ناشی از [فکر به] آن هم بود که شما بیآنکه مرا شناخته باشید مُرده بودید، بیآنکه از زبانم کلامی خالص و صادقانه شنیده باشید؛ کلامی که میتوانست آن یگانگی غریب را به من بفهماند و باعث شود من نیز آن یگانگی عمیق را که در سراسر وجودم حس میکردم درک کنم -منظورم یگانگی میان خودم و شماست [...] باور ندارم که راه ما از هم جدا شده باشد... باید شما را بار دیگر ببینم [...] ما مثل آدمهای پیر، شاید هم مثل بچهها، زندگی کردیم -زندگی از میان دستانمان لغزید و ما مثل بچهها نگاهش کردیم؛ بچههایی که چیزی برای افسوس خوردن ندارند و راه درازی پیشرویشان است؛ یا مثل آدمهای پیر که زندگیْ دیگر شرمندهشان نمیکند؛ درست مثل آن اشباح در پردۀ دوم [اپرای] روبرِ شیطان از میربیر که میرقصند و لبخند میزنند، و درعینحال میدانند که همین دستافشانی و سرجنباندن برایشان چه بهایی خواهد داشت: پوست و گوشت جوانشان همچون کُتی مندرس از استخوانهاشان جدا میشود و پایین میلغزد [...] .
مطلبی دیگر از این انتشارات
لابد ادامهای بر عاشقانهای که هزاران بار دیگر تکرار خواهد گشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
ده روز، ده تا نامه!:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمرنگ،بیرنگ