نامه ای برای تو که نمیخوانی
![...](https://files.virgool.io/upload/users/1558375/posts/glmeramevqre/llvesoqtq8fp.jpg)
فاطمه:
هی.سلام.یادته اخرین بار مامانم مجبورمون کرد همو بغل کنیم؟من معمولا کسیو بغل نمیکنم و کلا چندشم میشد.من ازت متنفر بودم.ولی الان که فکرشو میکنم شاید فرق کرده باشی.مامانم هر روز مجبورم میکرد باهات دوست باشم.نمیدونم باید معذرت خواهی کنم یا نه ولی متاسفم که انقدر صادق بودم و گفتم شیرازو بیشتر از تهران دوست دارم(ما یه مدت تهران زندگی میکردیم )به هر حال مسیرمون از هم جدا بود.امیدوارم همیشه موفق باشی و یادت نره چشمات خیلی قشنگ بود
رها:
امسال باهم هم نیمکتی بودیم و مثل ونزدی و ایند بودیم.خلی حرف میزدیم و همیشه باهم بحثمون میشد ولی همیشه تهش انقدر باهم کل کل میکردیم که خندمون میگرفت.یادته اون روزی که حدادپور میگفت نگاه نامحرم مثل تیری هست که میخوره بهتون و حجاب ازتون محافظت میکنه؟تو به من زل زدی و من با تفنگی که با دستام ساخته بودم بهت شلیک کردم؟نیلوفر گفت خانم اینا دارن به هم تیر میزنن و معلم قهر کرد و از کلاس رفت؟
تو داشتی گریه میکردی ولی من به چپم بود.دلم میخواست آرومت کنم ولی میترسیدم از دستم خیلی ناراحت باشی.بادته روزی که باهم روح چارلی ارلی رو احضار کردیم؟تو خیلی تمرین کردی ولی من با یه تلاش کم مثل تو شدم.الان هیچی جز خاطراتمون برام نمونده.مثل ونزدی و ایند با هم پیمان ناگسستی بستیم که هیچ وقت همو فراموش نکنیم .ولی شاید ونزدی و ایندم یروز همو فراموش کنن.حس میکنم میترسی بهم ابراز علاقه کنی چون از همجنسگرایی میترسی ولی من دوستت دارم.میخوام باهات دوست باشم.الان هیچی بجز اون گوشواره ای که بهم هدیه دادی ندارم ولی فکر کنم یادت رفته بود من از گوشواره خوشم نمیاد.به هر حال توی بازی زندگیت موفق باشی.امیدوارم فراموشم نکنی
الناز
نمیدونم چی بگم.یادته میگفتم حتی سکوت داستانی برای گفتن دارد؟داستانی بیشتر از معنا.بیشتر از صحبت.به خودم میگم باید دیوونه باشی که دوستم داشته باشی.ولی خب کم هم دیوونه نیستی.حس بدی به خودت داری ولی بنظرم تو فوق العاده ای.باورت میشه همه ناشناسات منم؟یادته نهنگ 52هرتزی بودی؟میترسم ازم خوشت نیاد چون من برات کافی نیستم.امیدوارم اوقات خوبی رو با ماه داشته باشی.دوست دارم.موفق باشی
ستایش
9ماه سال ایگنورم میکردی.ولی بعدش میگفتی خیلی دوستم داری؟توی یه بخشی از یادگاری برام نوشتی:
چندسال دیگه وقتی یه کتاب برای بچم خریدم میگم:نویسنده این کتاب همکلاسی عجیب من بود.خیلی سرش گریه کردم.من عجیبم؟؟اره خب.اوکی.من عجیبم.دلم میخواد اینو جیغ بزنم.من عجیبم.خب که چی؟نمیشه بروم نیارین؟ازت متنفرم.ولی دوست دارم.اوکی؟امیدوارم موفق باشی.
یکتا
وقتی ستایش و محیا برام نوشتن :عجیبی. ازت پرسیدم:من عجیبم؟به سادگی جواب دادی:نه.فقط یه ورژن پیشرفته از یه انسانی.بعد برام درمورد چیزای عجیبی که میبینی گفتی.اخرش هم بهم گفتی:امیدوارم باهم بریم هاگوارتز .هاگوارتز یا سنادج.فرقی نداره.از کلاس سوم ازت خوشم میومده.امسال به طرز عجیبی کراش شده بودی.امیدوارم بازم ببینمت.هیچ وقت فراموشت نمیکنم
مطلبی دیگر از این انتشارات
تنها آرزوی من !
مطلبی دیگر از این انتشارات
#نامه_هَفتادوششم✉️:
مطلبی دیگر از این انتشارات
خواهر