یه سری چیزها هست که همه تجربه میکنیم ولی کسی راجع بهش نمیگه. با چاشنی روانشناسی . ایمیل : khodnevis9583@gmail.com
نامه ای به او که نمیخواند
عزیزم ! سلام .
این نامه را برایت مینویسم تا هرگز نخوانی. هرگز ندانی که آنچه در قلب من است آتش است و آنچه در من کاشتی یک گرماست که گرچه مدت هاست سرد شده و سر عقل آمدم ، هنوز گاه به گاه به یادت میفتم و دلتنگت می شوم.
امان و وای امان از روزگار که در آن دل میدهیم و از دست می رویم. هنوز شب اولی که از هیجانت نخوابیدم، یادم است. همان شب که فهمیدم دوستم داری. همان شب که گفتی و در آغوشم گرفتی . امان از دل . امان از گرمای آغوش عاشقانه که حتی یادش آتشم میزند.
ما برای هم نبودیم. هیچ چیزمان برای هم نبود. شرق بودیم و غرب . سیاه بودیم و سفید. ای کاش قدر میدانستی که یک فرد در یک گوشه از این دنیای شلوغ ،در این تهران آلوده و زیبا تو را از اعماق وجودش دوست میدارد. خالصانه و عاشقانه .
از جدایی ما ۲ سال و ۱۱ ماه است که میگذرد . خاطرات خوبمان را در صندوقچه ای دفن کردم و هر وقت یادت میفتم تلاش میکنم به یاد بیاورم چه ها که با من نکردی. چه جفاها که بر من کردی و لایق هیچ کدامشان نبودم.

شرمنده ی خودم هستم از آن که هنوز تو را (همان تویی که عاشقش شدم و نه آن خودخواه از خود متشکری که بعدها فهمیدم هستی) مانند آخرین گلبرگ اولین گل سرخ ، لای کتابچه ی قلبم نگه داشتم و خشک کردم.
پس از قطع ارتباطمان آنقدر در هم شکستم که به خود قول دادم دیگر هرگز قلبم را چنین باز نکنم تا لگد شود و بشکند . تو اشتیاق را از من دزدیدی و من هم احساس ناامنی ای که تو نسبت به روابط داشتی را از تو دزدیدم. قطع رابطه ی ما شد مبادله ی ناعادلانه ای که به من یاد داد روزگار هرگز منصفانه نبود و نیست.
ای کاش دوباره یادت نیفتم. نه یاد احساسم ، نه یاد احساست ، نه آنچه با من کردی ، نه آنچه با تو کردم.
عزیزم ! برای تو مینویسم چون میدانم تو همان عزیزی هستی که نمیخوانی. تو آن عزیزی نیستی که میخواند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آدَمَک
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیل
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه صد و بیست و دو ( فقط دو سه ساعت )