نامه ای به تو مادر فروردین _نامه (۲)

فکر میکردم باید حتما در یه حال و‌ هوای خاص و شرایط خاص تری باشم که بتونم برات نامه بنویسم. چون تو مهمی. نمیتونم به یه نامه ی معمولی برای تو‌ راضی بشم. نامه ای که برای توه باید مثل خودت کامل باشه. مثل خودت زیبا. مثل خودت همه چیز.

احساس ناتوانی بهم دست میده. واقعا نمیتونم مثل همیشه بنویسم، چون این دفعه برای توه. شاید کلمه ها و عمل نوشتن برای تو کم باشه. شاید من برای تو کم باشم. و شاید همه چیز برای تو کم تر چیزی باشه که هست. و من مطمئنم که واقعا کمتره.

زیبای فداکار. من آرزو نمیکنم که شبیه تو باشم. چون تو برام مثل الهه ی مقدسی و من بدتر از اونم که شبیه تو باشم. خیلی بدتر. به تو فکر میکنم و نمیدونم چندبار برای من از خودت گذشتی، چندبار برای من تا حد جنون نگران شدی، چندبار برای من دعا کردی و چندبار آمین گفتی. این یه پاسخ نامتناهیه. یه معادله ی پیوسته است. محور زمان و مکان هاشور خورده و جواب قسمت هاشور خورده است. محیطش اندازه ی آسمونه و مساحتش اندازه ی کل قلب من.

نمیدونم و هیچ وقت نتونستم کشف کنم چرا هر موقع تو حالت خوب نیست من هم اوقاتم تلخه و هر موقع لبخند میزنی کوکم؟ همیشه کنار هر آدمی که بودم این تضاد احوالات آدم ها رو میدیدم. یکی خوشحال، یکی ناراحت. حال دل آدما وقتی با هم مچ نباشه، نمیشه که بشه. اصلا اون روز میشه یه روز نشد. ولی اوضاع پیش تو فرق میکنه. تو بیشتر از هر کسی موثری! تاثیر تو توی تک تک کلمه هاته، توی حالت نگاهته، توی فکر هاته. من نمیفهممش. اونقدری بزرگ نشدم که بدونم اون اندازه از بخشندگی حسش چطوریه. ولی حالم بدون اینکه بخوام باهات مچه. یه وقتایی کلافه میشم و نمیخوام دیگه اینقدر روم تاثیر بزاری، ولی نمیتونم تمومش کنم. نمیتونم مامان، نمیتونم.

خنده داره اگه بگم منو ببخش. خنده داره که بهت بگم تموم اون وقتهایی که اذیتت کردم رو ببخش. میشه یه کاری کنی؟ قول بدی که یه دنیای دیگه بعد از این دنیا باشه. مثل همون دنیایی که بهش اعتقاد داری و صاحبش همون خداییه که میگی باید براش نماز بخونم. قول بده که اون دنیا و خدا واقعی باشن. خدا که میدونه تو بخشنده ای، اون برات جبران کنه. تو بهش میگی پاداش؟ نه اون نه. فقط میخوام مطمئن باشم که به جای همه ی سختی ها یه روزی خوشحالی. مامان اخه من نمیتونم جبرانش کنم. نمیتونم. باید یکی کمکم کنه. یکی مثل خدا. فقط خود خود خدا.

زیبای فداکار. بهت قول میدم روز های خوب میرسه. این قول رو غیر از تو، نمیتونم اینقدر مطمئن به کسی بدم. یه روزی که چروک های صورتت باز بشن، دیگه پاهات درد نکنه و غصه نخوری. دلم میخواست میتونستم اون روز رو بهت هدیه بدم. به ازای قلبم، برای اینکه یک روز دوباره خوشحال باشی. دوباره با خاله دور حوض آبی بدوین و وقتی مادرجون دعوات میکنه بری پیش بی بی. اونوقت بی بی براتون قصه بگه. بعد یه روزی برسه و به آرزوهات برسی. آقاجون اجازه بده تو بری مدرسه و معلم بشی. خیلی معلم بودن بهت میاد مامان. میخوام وقتی اومدی خونه بهت بگم که بازم خاطره هاتو بنویسی. بعد من بخونم و بهت حسودیم بشه که بهتر از من مینویسی. دوست دارم بهت بگم دوستت دارم و تو گریه نکنی. دوست دارم میتونستم من اون کسی باشم که بیشتر دوستت داره، اما همیشه قلب تو بزرگ تره.

دوستت دارم مامان!


فرزندت

پوپک