نامهای به تو
خدای مهربانم،
تو کیستی که در ایام بودنت، زندگی چنان باقلوای یزدی است، شیرین و دلچسب. دیرزمانی است که نگرانیهایم و گلههایم را بر صفحه کاغذ مینگارم. خواستم این بار چرخه عادتم را بشکنم و از تو، بدون گلایه، بنویسم.
بنویسم که یادم بماند...
یادم بماند روزهایی بود که تو الطافت را چون باران بهاری، نرم و آرام، بر سرم باراندی. یادم بماند روزهایی بود که مهربانتر از پیش، کنارم ماندی. از هر کسی بر من خیری میرسید و تو همه آنها بودی. تو آن خورشیدی بودی که طلوع میکرد. تو آن ماهی بودی که میدرخشید. تو آن نسیمی بودی که میوزید. حتی آن طوفان سهمگین که خانهام را ویران کرد، آن هم تو بودی.
خانهام که ویران شد، کولهبارم را برداشتم و میخواستم کوچ کنم. به آبادی دوری بروم که در آن جایی برای تو نباشد. دور از تو خانهای بسازم. من احمق بودم میدانی. خانهای که تو در آن نباشی محبس است و جایگاه موریان. من احمق بودم که جهانی را بدون تو تصور کردم.در ایام نبودنت، هیچ چیز رنگی نداشت. همه چیز سیاه و تاریک بود. من نیز خسته بودم و فرسوده. مرا بازگرداندی. بازهم خودت پیشقدم شدی و مرا به مسیرت بازگرداندی.
حال این منم. در آغوش مهر تو آرمیده و امیدوار به رحمت بیانتهایت. امیدوارم به حضور بی قید و شرطت در زندگیام. کنارم باش و نجاتم بخش از وسوسههای شیطانی، از اوهام دروغین. مرا از هرآنچه غیر توست پاک گردان که هیچ چیزی را توان مقابله با قدرت تو نیست. چنانم کن که فخر بری بر بندگیام. چنانم کن که زینتی باشم برایت، نه ننگی بر دامنت.
از طرف قمرک
مطلبی دیگر از این انتشارات
عیسی بدون تو
مطلبی دیگر از این انتشارات
سلام
مطلبی دیگر از این انتشارات
قبل از