نامه‌ای به دوست نوجوانم در پاییز ۱۴۰۲

سلام و نور مهربانی! امیدوارم این نامه را پس از استراحتی کوتاه بخوانی و ذهنت آرام باشد و این حرف‌های ساده را مهمان خودت کنی.


دنیای نوجوانی تو هم عجایب و سختی‌های خودش را دارد. هر روز خبرهای تازه‌ای دربارهٔ هوش مصنوعی و فناوری‌های دیگر می‌شنوی. هر روز ابزارهای جدیدی می‌سازند و به آن‌ها احتیاج پیدا می‌کنی. کشورهای دیگر گوشی‌ها و خودروها و ساختمان‌ها و پوشیدنی‌ها و خوردنی‌های جدیدی می‌سازند که یا باید خیلی پول‌دار باشی تا بتوانی بخری و اینجا استفاده کنی یا خیلی پول‌دار باشی و به آنجا سفر کنی. شاید تو هم دوست داری مثل خیلی از نوجوان‌های آنجا زندگی کنی که فیلمشان را در اینترنت می‌بینی یا دست‌کم مثل ایرانی‌های پول‌دارتر زندگی کنی. نمی‌دانم. شاید هم می‌خواهی قهرمان یا دانشمند باشی، قهرمانی که می‌تواند چیزی بهتر از آن‌ها بسازد یا با آن‌ها رقابت کند، دانشمندی که می‌تواند بخش مهمی از نیازهای خودش و دوستانش یا کشورش یا زمین را بسازد و مشکلات زیادی را حل کند، یک آدم دوست‌داشتنی که خیلی‌ها راهش را ادامه دهند. شاید دوست داشتی قهرمان شوی ولی احساس کردی که شدنی نیست و برای همین خواستی که پول‌دار شوی و خودت بی‌خیال زندگی کنی. تازه از درس و مشق‌ها و مدرک‌گرایی‌ها و مشکلات اجتماعی که گاهی اعصابت را به هم می‌ریزند چیزی نگوییم!


دوست گلم! به‌نظرت نوجوان‌های صد سال دیگر چه فکری می‌کنند؟ فرض کن که صد سال دیگر مردم بین چند سیاره سفر می‌کنند، روی سیاره‌ها با پرنده‌هایی که می‌سازیم جابه‌جا می‌شوند، هر وقت غذایی یا وسیله‌ای بخواهند هزینه‌اش سریع از اعتبار مالی‌شان کم می‌شود و ربات‌هایی آن را می‌آورند و... خودت بهتر و واقعی‌تر می‌توانی زندگی روزمرهٔ صد سال دیگر را تصور کنی. تا می‌توانی واقعیت را تصور کن! در کنار امکانات جدید تصور کن که شاید بیماری‌های عجیب‌تری بگیرند و کنترل بخش‌هایی از جهان را در حد نزدیک به مرگ از دست بدهند و کسانی با ابزارهای جدید به برده‌داری جدید روی بیاورند و آدم‌های زیادی را اسیر خواسته‌های خودشان کنند و فاصلهٔ پول‌دار و بی‌پول بیشتر از همیشه شود و یا مردم از تکرار روزها و بیکاری بی‌حوصله‌تر و عصبانی‌تر از همیشه باشند.


حالا به‌نظرت آیا نوجوان‌های آن سال‌ها می‌دانند که چقدر زحمت کشیدیم و هزینه کردیم و چقدر موشک‌ها و هواپیماهای ما سقوط کردند و چقدر رایانه‌های ما آسیب دیدند و چقدر کارگرهای ما در معادن و کارگاه‌ها برای تهیهٔ مواد اولیه سختی دیدند و چقدر عوارض داروهای جدید را تحمل کردیم و چقدر آدم‌هایی از خواب و سرگرمی خودشان زدند تا به اشتباهات علمی خودشان پی ببرند و مسئله‌هایی را حل کنند و چقدر جنگ و دعوا شد و چقدر از فناوری‌های جدید سوءاستفاده شد و چقدر آزمون و خطا کردیم تا آن چیزهای بهتر را بسازیم و آن نوجوان‌ها از آن پرنده‌ها و فضاپیماها و ربات‌ها راحت استفاده کنند؟ به‌نظرت آن‌ها هم می‌خواهند پول‌دارتر باشند تا خانه‌ها و پرنده‌ها و بازی‌ها و ربات‌های پیشرفته‌تر و عجیب‌تر و قشنگ‌تری بخرند و چند سالی سرگرم بازی باشند؟ یا می‌خواهند قهرمان زمانهٔ خودشان باشند و مشکلات مردم را حل کنند؟ آیا آن‌ها هم دوست دارند که گاهی تنهای تنها و دور از همهٔ ابزارهای کنترلی و حسگرها و امواجشان بنشینند و به زندگی و ذهن و آفرینش و عشق و عقل و بودنِ غیرتکراری فکر کنند؟ آیا فرصت و امکان آن تنهایی و تفکر را خواهند داشت؟ آیا اصلاً راحت زندگی می‌کنند یا از داشتن غذای سالم و خواب کافی و خلوت محرومند؟ آیا اجازهٔ فکر کردن و فهمیدن خواهند داشت؟ آیا قدرت‌های علمی و فناوری دنیای صد سال دیگر مردم ساده‌تر را راحت می‌گذارند یا مجبور به کارهای برنامه‌ریزی‌شده می‌کنند؟


اگر تو دانشی داشته باشی که الآن بتوانی گوشی و خودرو و فضاپیما و دارو را از همین چیزهای دوروبرت بدون کمک کسی و بدون خرید وسیله‌ای بسازی، چه چیزی می‌سازی؟ با ساختنش می‌خواهی چه چیزی به دست بیاوری؟ آیا اصلاً چیزی می‌سازی یا قبل از هر کاری به آینده‌ای پر از علم و عدالت و مهربانی و ادب و هنر فکر می‌کنی؟ آیا دانشت را در راهی به کار می‌بری که انسان‌ها آگاه‌تر و خوش‌اخلاق‌تر و اجتماعی‌تر شوند یا در راهی که مجبور شوند برای تو و خواسته‌هایت کار کنند؟ آیا به نتیجهٔ کارهایت فکر می‌کنی و خطرات آینده برای انسان‌ها را در نظر می‌گیری؟


رفیق زندگی و همراه این روزهای تاریخ من! می‌خواهی برای خوبی‌های دنیای پیش رو قدمی برداری یا برای بدی‌هایش؟ برگرد به چند ده سال پیش که هنوز انرژی هسته‌ای را نیافته بودیم. اگر آن روزها زندگی می‌کردی، دوست داشتی برای درمان بیماران و روشنایی خانهٔ مردم و محافظت از خانواده و کشورت راهی پیدا کنی؟ یا دوست داشتی قوی‌ترین بمب را برای نابود کردن همهٔ مخالفانت بسازی؟ بعدها انرژی هسته‌ای را پیدا کردند و با آن هر دو کار را کردند. همان جور که در دل تاریخ از آب و خاک و آتش و هوا و الکل و برق و چرخ و رایانه و اینترنت و خیلی چیزهای دیگر استفاده‌های خوب و بد کردند. به‌نظرت وقتی که در سازمان نظامی دشمنت نیرویی پیدا می‌کنند یا علمی به دست می‌آورند یا وسیله‌ای اختراع می‌کنند، در چه راهی استفاده‌اش می‌کنند؟ به‌نظرت برای تو چه برنامه‌ای دارند و اگر چیزی را هم به تو می‌فروشند یا رایگان می‌دهند چه هدفی دارند؟


اگر تو بخواهی مثل دانشمندان خوشنام زودتر چیزی را برای استفاده‌های خوب کشف یا اختراع کنی و جلوی استفاده‌های بدش را بیشتر بگیری، باید چه کار کنی؟ اگر بخواهی روی لبهٔ علم حرکت کنی و تو برای آینده تصمیم بهتر بگیری به چه چیزهایی نیاز داری؟ برای اینکه مثل ابن‌سینا به درمان خیلی از دردهای تاریخ کمک کنی، برای اینکه همچون ملاصدرا یگانگی دین و عقل را برای حقیقت‌جویان روشن کنی، برای اینکه مانند حاج قاسم مردم بسیاری را از چنگ داعشی‌ها نجات دهی، برای اینکه مثل امام خمینی به همهٔ آزادی‌خواهان ایرانی و مسلمان و غیر‌ایرانی و غیر‌مسلمان امید و درس ایستادگی بدهی، برای اینکه مانند یاران امام حسین علیه‌السلام در جای درست تاریخ بایستی و محبوب همه شوی و نه در کنار یزید، به چه چیزی نیاز داری؟ به چه چیزی نیاز داری؟


اگر خواستی، این نامه را نگه دار و در آرامش و خلوتی دیگر دوباره بخوان و بیندیش. من هم همیشه به تو می‌اندیشم و همیشه دوستت دارم. امیدوارم که بهتر از من زندگی کنی و حق را دنبال کنی.

و دوباره سلام!