نامه صدو پانزده ( وقتی مریضی ‌‌... )

علی قشنگم سلام

لانگ دیستنس رو پذیرفتیم چون راه دیگه ای نداشتیم وگرنه کیه که ندونه کمر خرد کن ترین رابطه همینه.

چند روزه مریضی و من با کیلومتر ها فاصله کاری ازم بر نمیاد مگه اینکه توصیه های دارویی و غیر دارویی کنم.

مجبورت کنم ته قاشق و روی زبونت فشار بدی و از ته حلقت برام عکس بفرستی تا لارنژیت و التهاب لوزه رو ببینم و بگم برو دکتر چکت کنه که باید انتی بیوتیک تزریقی بگیری.

دمنوش آویشن عسل لیمو تجویز کنم و بخوام دیفن هیدرامینو قرقره کنی.


وقتی مثل یه پرنده ی تو قفس دستم کوتاهه، سعی میکنم خودمو قانع کنم که بیشتر از این از دستم بر نمیاد. ولی وقتی میفهمم حتی کسی نیست برات خرید کنه و چهار تا میوه چهارقاچ کنه بیاره، نگران میشم و با خودم میگم به بقیه چکار داری؟ تو باید میبودی و نیستی.

تا حالا دلم خوش بود به آنلاین شاپ های اینستاگرام که لااقل میتونستم هر از چند گاهی گلی ،کیکی، گیفتی چیزی برات بفرستم. حالا که از وقتی مریض شدی، فیلتر شکنام قطع شده ، احساس بی چارگی میکنم.

و احساس میکنم همه ی اون گیفت ها گلها هم ارزشی نداشتن.

یار دور عزیزم

دلم نمیخواد وقتی از خواب پا میشی ازت بپرسم خوبی؟ و تو هم بگی بهتری. از دیالوگ هایی که بوی غریبگی میده بیزارم . دلم میخواد خودم دستمو بذارم رو پیشونیت و ببینم تب داری یا نه .نگاهت کنم و از حالت چشمهات، درجه ی بهتر بودنتو بفهمم. شایدم دلم بخواد بغلت کنم و ببوسمت .

اره علی جون!

یه چیزایی هست که میتونه آدمو لِه کنه.

و من الان لِه ام

آخه یه اشکالی تو کار دنیا هست عزیز دلم و این واقعا غم انگیزه

عاشقتم زود خوب شو

زری تو