نامه های هنا!

نامهٔ 6452
سلام به ادا، بهترین و صمیمی ترین دوستم.
امیدوارم که حالت خوب نباشه و یه مار سمی نیشت زده باشه و به دیار باقی شتابیده باشی چون تو بهم قول داده بودی که هر روز برام نامه میفرستی و جویای احوالم در خونه_با دو برادر دوقلوی سرتق و اعصاب خوردکن_میشی.
خودت میدونی که بخاطر نبود پدر و مادرم، نتوستم که همراه تو به اردوی تابستونی بیام و کل روز رو توو خونه بشینم و پرستاری کنم با این وجود تنها چیزی که باعث توان بیشتر تحمل من میشد، همین نامه های تو هست که متاسفانه تو داری خوش میگذرونی و منو به کل فراموش کردی و با اینکه خودت هم میدونی در شهر کوچک ما_گرین وود_هیچ جای خوشگذرونی نیست، و تمام همسن و سال های من یا به همراه خونواده هاشون سفر رفتن یا مثلِ تو به اردوی تابستانی و تنها سرگرمیه من این هست که شب الن و فرد میخوابن_میرم بیرون و رستورانِ مومو یه غذایی میخورم و چشمی نگاه میکنم!
پس اگه نامه های من به دستت میرسه و همچنین اگه زنده هستی و مار نیشت نزده یا توو دریا غرق نشدی یا از بالای کوه زرتی نیفتی و تیکه تیکه نشدی، برام نامه بفرست و لااقل یه کمی از اتفاقات اردو بهم بگو زود تند سریع، منتظرم. و بازم تاکید فراوان میکنم که حتما یه نامه ای بفرست آخه یه نامهٔ کوچولو چقد وقت میبره که از کیف و لذتِ اردوت بکاهونه؟! فقط تو نامه ننویس و نفرست، از اردو برگردی اولین کاری که میکنی «اشهدتو بخون» حالا خوددانی!
فدا مدا،هنا.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامۀ چهارم: رنج محترم
مطلبی دیگر از این انتشارات
من و مامان و نوشتن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلی که تنگ است