عاشق کتاب و سفر کردن، در جستوجوی زیستن و در این میانه ها سرشار ازشوق نوشتن! baran.a
نیستی در لحظه های من..!
در قشنگ ترین لحظه هایم تو،نبودی
لحظه ای که اولین قدم هایم را پس از سال ها بیرون از محوطه بیمارستان برداشتم،نبودی
لحظه ای که پزشک سلامتی کامل ام را خبر داد هم ،نبودی.
حالا هم نیستی.
تو،همیشه فرق داشتی...
برای من فرق داشتی
با من فرق داشتی، اما
بر عکس هر آدمی که تاکنون دیدهام در غم ام شریک بودی، کنارم بودی، تلاش برای بهتر کردن حالم می کردی اما در شادی هایم.. نه.
حالِ بغض آلودم را دیدی اما ،لبخندِ از ته قلبم را نه.
در پی این هستم که او در سرنوشتمان چه نوشته بود،
که برای هر غم کنارم بودی اما در لحظه ی شادی ام، نه..!
-آبی (باران اطهری)
گاهی اوقات وقتی متنی مینویسم و دیگران میخوانند این سو تفاهم پیش می آید که آن متن دلنوشته یا از وقایع زندگی خود یا اطرافِ من است بنابراین به گمانم باید اینجا هم بگویم که اکثر متون نوشته شده تنها رئال هستند و از تخیل سرچشمه گرفته اند..=)!
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی که از غم، حرف میزنم
مطلبی دیگر از این انتشارات
پشه بندی که سوراخ بود
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامهایبرایتو؛هرچندکهمیدانمنمیخوانی:)