نویسنده، داستان نویس، علاقمند به مقاله نویسی و نامه نگاری. اگر دوست داشتید مقاله هایم را بخوانید و اگر توانستید برایم نامه بنویسید.
چرا باید کتاب بخوانیم؟
من کارل پوپر را نمی شناسم اما جمله ای خردمندانه از او مرا به فکر وا داشت:
«برای کُشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید:
بر فرهنگ آنان تمرکز کنید!
ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید!…»
لحظه ای به جمله ی بالا نگاه کنید و لطفاً فقط چند دقیقه به آن فکر کنید. از خودتان بپرسید در روز چند ساعت تلوزیون تماشا می کنید و چند دقیقه را صرف مطالعه می کنید؟
بله درست است. حتی اگر شما آدم کتاب دوست و اهل مطالعه ای هم باشید مقدار زمانی را که صرف تماشای یک برنامه تلوزیونی یا دیدن ویدئویی سرگرم کننده و جالب در فضای مجازی می کنید، خیلی بیشتر از زمانی است که به خودتان برای خواندن چند صفحه کتاب می دهید.
نمی خواهم از ابتدای مطلب موضع گیری کنم و به شما بگویم چه چیز خوب است یا بد. به من یا هیچ کس دیگری هیچ ربطی ندارد که شما در زندگی شخصی تان چه اندازه به مطالعه اهمیت می دهید یا چه قدر زمان ارزشمندتان را در سطل زباله سرگرمی هایی می ریزید که مطمئن نیستید حتی به دردتان می خورد یا نه!
در این مطلب سعی می کنم کمتر از وقتی را که شما به بازی های کامپیوتری اختصاص می دهید، از شما قرض بگیرم و با چند سر خط و مختصری توضیح به شما یادآوری کنم چرا باید کتاب بخوانیم؟
1.از سرگرمی های بیهوده کمی فاصله می گیریم.
سالها پیش کتابی از ایلین سنت جیمز خواندم به نام «سادگی درون» و پاراگرافی از آن درخشان بود:
«بعضی وقت ها به سکوت نیاز دارید. خود را محتاج بیرون رفتن نکنید. گاهی در سکوت اوقات خود را بگذرانید. سرگرمی های بیهوده را کنار بگذارید و وقت خود را صرف بازی با موبایل و لب تاپ و تلوزیون نکنید. با کنار گذاشتن این کار ها وقت مفید برای خود جمع آوری کنید و از آن به طور صحیح استفاده کنید.»
همه ی ما در زندگی کارهای مهم تر و اهداف والاتری داریم اما هر کدام بنا به دلایلی از جمله بی حوصلگی، پشت گوش اندازی، تنبلی، بی انگیزگی یا فقط از روی بی خیالی رو می آوریم به سرگرمی های بیهوده که خودمان هم می دانیم حتی یک قدم هم ما را به مقصدی که داریم نزدیک تر نمی کند.
اما اگر فقط یک روز امتحان کنیم و کمی از این سرگرمی ها فاصله بگیریم چه؟ اگر یک ساعت کمتر تلوزیون تماشا کنیم، فقط دو نوبت پانزده دقیقه ای به سراغ فضای مجازی بریم، تنها دو ساعت مقابل لب تاپ بنشینیم و فقط چهل و پنج دقیقه زودتر از خواب بیدار شویم چطور؟
با خودتان حساب و کتاب کنید و ببینید همه این زمان ها اگر سکه شوند و در یک قلک جمع شوند شما چه قدر پسنداز وقت اضافی و مفید دارید؟ شاید دو تا سه ساعت. شاید هم بیشتر.
حالا با این وقت اضافی می توانید یک کار مفید انجام بدهید. کاری که شما را در راستای هدف بزرگتان همراهی کند. می توانید کتاب بخوانید، کارهای عقب افتاده ی شرکت را انجام دهید، میز کار شلوغتان را مرتب کنید، سری به عزیزی که مدت ها ندیدید بزنید یا برای سلامت تان پیاده روی کنید.
می بینید. خیلی ساده است. ما همه چیز را نمی دانیم و یکی از دلایلی که ما کتاب می خوانیم این است که کتاب ها به ما چیزهایی را می آموزند که نمی دانیم یا چیزهایی را که می دانیم و از آن غافل مانده ایم را به ما یادآوری می کنند.
مثل کتاب «سادگی درون» که به من یادآوری کرد از سرگرمی های بیهوده فاصله بگیرم.
2.دریچه های تازه ای به رویمان باز می شود.
آدم هایی که کتاب نمی خوانند مثل کسانی اند که خودشان را در اتاقی تاریک حبس کرده اند. آن ها همان چیزهایی را می دانند که از بچگی به آن ها آموخته اند و هنوز قلاده ی تفکری که والدین و اطرافیان به آن ها تحمیل کرده اند را به گردن دارند و هرگز تلاش نمی کنند دنبال روشنایی بگردند، درست و غلط را خودشان تشخیص دهند، به خیلی چیزهایی که طبق باورشان درست اما در واقع غلط است نه بگویند، از حصار عادت و رسم و رسوم اشتباه بگریزند و پنجره ای به بیرون باز کنند.
سه جمله زیر را کلمه به کلمه و با تامل بخوانید:
پلوتارک، تاریخدان و زندگینامهنویس یونانی، می نویسد: اگر مادر نباشد، جسم انسان ساخته نمیشود. و اگر کتاب نباشد، روح انسان پرورش نمییابد.
و در جای دیگری شکسپیر، شاعر و نویسنده انگلیسی زبان می گوید:کتاب، همنشینی است که تو را خسته و ملول نمیسازد. دوستی است که تو را فریب نمیدهد. و رفیقی است که به تو آزار نمیرساند
کنفوسیوس، فیلسوف و نظریه پرداز چینی هم گفته: خواندن بی اندیشه بیهوده است؛ و اندیشه بدون خواندن خطرناک.
این سه جمله به روشنی بیان می کند که کتاب خواندن باعث می شود ما از دنیای تاریک و زندانی که اندیشه ها و باور دیگران در درون ما ساخته و ما را اسیر آن کرده، نجات یابیم. ما با کتاب خواندن در باره اندیشه ها و باورهایمان دوباره می اندیشیم، درست و غلط ها را از هم تشخیص می دهیم، بمب باورها و اعتقاد های اشتباه را در درون خود خنثی می کنیم، عادت های غلط را دور می ریزیم و پنجره های تازه ای به روی خودمان می گشاییم.
3. همه چیز را خیلی بهتر و عمیق تر می بینیم و درک می کنیم.
در ذهنتان آدم هایی که اهل مطالعه هستند و آن هایی که در عمرشان دو سه کتاب هم دست نگرفته اند را با هم مقایسه کنید. شخصیت استاد در کتاب «سه شنبه ها با موری» نوشته میچ آلبوم را به خاطر بیاورید یا شخصیت هرماینی گرنجر در هری پاتر، رانچو در سه احمق و بچه های مدرسه ی آقای آناند کومار در فیلم سینمایی سوپر سی.
وقتی همه ی آن ها را در ذهنتان مجسم می کنید ناگهان متوجه می شوید نه تنها تفاوت های خیلی زیادی بین آن ها که اهل مطالعه اند و کسانی که کتاب نمی خوانند وجود دارد بلکه فاصله ی بسیاری هم هست میان میزان درک، شعور و آن چیزی که می ببینند یا سعی می کنند از آن چشم پوشی کنند.
کسانی که کتاب می خوانند جهان را از نگاه دیگری می نگرند و به اطراف و اجسام و افراد طور دیگری نگاه می کنند. چشمان آن ها فقط ظواهر را نمی بیند و نگاهشان دنبال هر چیزی روانه نمی شود. آن ها جور دیگری نگاه می کنند و انگار می خواهند از هر چیز کوچکی، چیزی یادبگیرند. بگذارید مثالی بزنم.
سارا معروفی دختر عباس معروفی نویسنده عزیز کشورمان در مقاله ای نوشته بود:« زمستان بود. پسرم رافایلو سه ماه بیشتر نداشت. او را در آغوش گرفته و همراه پدرم در کنار دریای آدریایک حوالی شهر لچه قدم می زدیم. پدرم با هیجان و احساس زیاد به چشم انداز بی نظیر و آفتاب لذت بخش نگاه می کرد. بعد با شور و عشقی که مخصوص خودش بود گفت:« به امواج دریا نگاه کن. هیچ موجی مانند موج دیگر نیست. تکرار نمی شود. مثل ما آدم ها، مثل پسرت، مثل خودت. ما همه منحصر به فردیم و دیگر تکرار نمی شویم.» و لبخند بر لبانش نشست.»
کلام آخر:
چیزهای زیادی برای گفتن هست اما همیشه باید قبل از این که طرف مقابل خسته شود و سخن از حوصله ی شنونده خارج شود، تمامش کنی. با این سوال که جرا باید کتاب بخوانیم؟ شروع کردم و سه دلیل را توضیح دادم. چرا کتاب بخوانیم؟ چون کمک می کند و به ما یاد می دهد از سرگرمی های بیهوده فاصله بگیریم، دریچه های تازه ای به رویمان باز می شود و همه چیز را بهتر و عمیق تر می بینیم و درک می کنیم.
شاید کتاب خواندن از نظر خیلی ها بیهوده باشد و شما هم که این مقاله را می خوانید کم و بیش به آن اعتقاد داشته باشید اما نظرتان عوض خواهد شد و مطمئنم به زودی تغییر عقیده خواهید داد اگر همین امروز یک کتاب خوب پیدا کنید و شروع کنید به خواندن و روزهای بعد هم سر قرار مطالعه بیایید.
پایان
نویسنده فاطمه ملائی
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاثیر دو زبانه بودن بر مغز
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاید امروز آخرین روزی باشد که زندگی می کنی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاثیر موسیقی بر مغز