نادان تر از چیزی هستم که فکر می کردم...
رویایی در تاریکی نیمه شب...
می خوام باهم بریم سفر،سفر به دل تاریخ حدود پنج،شش قرن قبل دوران خلافت بغداد در شهر کوچک حله!?
تصور کن یه پسر جوان و خوش قد و بالا
طلاسازی در حجره ی پدر بزرگ
آروم و درونگرا
کنجکاو و پر تردید
و از همه مهم تر عاشق و شیدا...
عاشق دو چشم نجیب از زیر نقاب و نگاهی شرمگین...
چه شود?
بله این کتاب سرگذشت عاشقانه ای از هاشم پسر اهل تسننی را روایت می کند که دل و دین به چشمان گیرای ریحانه ای شیعه مذهب می بازد و حال مسئله این است!
روزی حاکم شهر خبر می دهد که اهل اندرونی برای خرید جواهرات خود به زرگری پدربزرگ هاشم می آیند و آنها تدارک حضور همسران و دختران حاکم را دیده اند که ماجرایی عجیب رخ می دهد...
و این ماجرا شروع حقیقی داستان ماست!?
- نام کتاب :رویای نیمه شب
- نویسنده:مظفر سالاری
- ژانر:عاشقانه مذهبی_تاریخی
- گروه سنی:نوجوانان
دلیل انتخاب این کتاب برای چالش این ماه طاقچه همان ماجرایی است که تمام داستان روایت می شود تا به آن برسد،همان رویایی که در نیمه های شب در این شهر اتفاق می افتد و کتاب با نام آن متبرک شده...
قسمتی از کتاب:
امیدوارم در آن لحظه که میمیرم و از این بدن فاصله می گیرم،زیبا تر از آن باشم که تو حالا میبینی!این بدن پیر می شود؛از ریخت می افتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد.به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی بهتر است برای یک بار هم که شده چشم دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی،اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست،در عوض،روح و روانت را می توانی با کار های شایسته صفا بدهی و زیبا کنی.کسی نمی تواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری سهمی نداشته ای ؛به همین شکل به دنیا آمده ای اما زیبایی باطنی،در اختیار خودت است،اگر فکر آن نباشی قابل سرزنش خواهی بود
و در پایان این کتاب شگفت زده خواهید شد،و ضرب المثل خدا گر ببند ز رحمت دری،ز حکمت گشاید در دیگری برایتان تداعی خواهد شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
شیطانزدگی: شاید دیگر اصلاً آدم نباشند! 🔞
مطلبی دیگر از این انتشارات
نظر تو چیه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساسات خود را کنترل کنیم