لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها

خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی‌کند.

این جمله رو قبلا هم شنیده بودم، اما امروز بهش ایمان آوردم و عمیقا باورش کردم. قبل تر هر سختی ای که متحمل می شدم می گفتم رنج و سختی برای رشد و بزرگ شدن تو هست نگین، تحمل کن. گاهی به خدا غر هم می زدم، گاهی که نه شاید همیشه. می گفتم خدایا چرا آخه؟ چرا من شرایطم مثل شرایط فلانی نیست؟ بعضی وقتا هم لج می کردم، می گفتم الان حوصله اینو ندارم که خوب برخورد کنم یا رفتاری که دوست داری رو داشته باشم، اصلا الان می خوام گناه کنم، چقدر تحمل کنم؟ نمی خوام واکنش صحیح رو نشون بدم، نمیخوام صبر کنم و ... .

ولی امروز که داییِ دوست داشتنیِ مهربونِ مامانم اومد خونه مادربزرگم اینا، به این جمله ایمان آوردم که خدا به هرکسی به اندازه توانش تکلیف میده. دایی جان حرف چندان مرتبط با این موضوع هم نگفتن، اما وقتی رفتن این جمله به یادم اومد، حتما خواست خدا بود.

زیاد دلم راضی نیست این جملات رو بنویسم، چون میگن اگر از سختی ای که می کشی بگی اجر اون کم میشه. ولی دوست دارم براتون بنویسم که شماام شاید عمیقا به اون جمله باور پیدا کنید، که اگر سختی ای در زندگی تون دارید، خدا می دونسته توان تحملش رو دارید که بهتون داده، جزع و فزع، غر زدن، شکایت کردن، مقایسه کردن، این کارارو نباید کرد. خدا می دونسته ما توان واکنش صحیح نشون دادن داریم، فقط اگر گاهی موفق نمیشیم، یا همون جزع و فزع ها رو می کنیم، مشکل از نفس ضعیف مون هست، نفس ما راحت طلبی رو آموخته، دلش نمیخواد رنج بکشه. نفس ما نمیتونه خوددار باشه و به جای برخورد ناصحیح، برخورد صحیح رو نشون بده. نفس ما صبر کردن رو یاد نگرفته، سطحی عمل میکنه، خود کنترلی کمی داره.

الان به این فکر می کنم که اون اذیت هایی که از اطرافیان و نزدیکان بهم رسیده، همش رو می تونستم تحمل کنم، می تونستم به جای اون پرخاشگری، ناملایمتی، نیش دار سخن گفتن، دل شکستن، تند برخورد کردن، مسخره کردن، بدخلقی، حاضرجوابی، بی ادبی کردن، به جای تمام اینها می تونستم پا رو نفس سرکشم بذارم و واکنش درست رو نشون بدم، اما نکردم، اون بخشی از من که از سختی فراریه بروز پیدا کرد، اون بخش خودخواه و طغیانگری که هممون داریمش بروز کرد.

مثل این میمونه که به یه وزنه بردار بگن وزنه ۱٠٠ کیلویی بزن، اونم می تونه بزنه، ولی بگه نه درد داره! روح ماام مثل جسم مون توانی داره، چرا اون حداکثر رو استفاده نکنیم تا روح مون بزرگ بشه؟ چرا میذاریم کوچیک بمونیم؟

میگن یه عالمی وقتی به یه مشقت بزرگ دچار شد گفت خدایا شکرت، پرسیدن چرا شکر میکنی؟ گفته من نمیدونم خدا چی در من دیده که همچین سختی ای بهم داده؟ خدایا شکرت که منو انقدر خوب دیدی که چنین سختی ای بهم دادی. یعنی خدا توان تحمل اون سختی رو در ایشون دیده بوده که بهشون همچین مصیبتی داده.

پس اگر می بینید یه وقتایی زندگی روی ناخوشایندش رو بهتون نشون میده، یه بارم از این زاویه بهش نگاه کنید که خدایا دمت گرم، یعنی منو انقدر قوی و مشتی دیدی که این سختی ها رو بهم میدی؟

بهترین واکنش در هنگام مواجهه با بلا و مصیبت، صبر کردن هست.

بیاید از این به بعد به جای اینکه زود واکنش نشون بدیم به همه مسائل، قبلش یه کم تامل کنیم. ببینیم خدا الان چه رفتاری رو می پسنده؟

البته اینطوری نیست که خدا همیشه بگه صبور باش و سکوت کن و مدارا کن و اینها، گاهی برعکسش رو دستور میده. مثلا وقتی ظلمی میبینیم، وقتی ناعدالتی میبینیم، اینجاها که دیگه سکوت جایز نیست.

حالا اینکه در هر شرایط واکنش صحیح چیه رو از کجا بفهمیم؟ با مطالعه دین مون. یکی از دوره هایی که من پیشنهاد میکنم حتما ببینید دوره زندگی اسلامی آقای حسین مختاری هست. انشاالله که خدا به همه شما توفیق بده این دوره رو ببینید و با این مطالب مهم زودتر آشنا بشید🌱

فکر کنم روز ۲۱ ام رمضان رفتم حرم. اولا بگم که به جبران اون سری که رفتم قطعه شهدا و یادتون نبودم، رفتم حرم یاد همتون بودم و براتون دعا هم کردم. نماز هم خوندم به نیت ازتون😌 انشاالله که دیگه راضی باشید ازم😁 همونطور که می دونید تو شبستان حرم قشنگ ما، مزار شهیدان وحید زمانی نیا، حسین امیرعبداللهیان، مهدی جلادتی، و شهیدی که عکسش رو براتون گذاشتم هست. یادم نیست پیش این عزیزان هم یادتون بودم یا نه، انشاالله که بودم، انشاالله که زودتر قسمت خودتون بشه و بیاید زیارت:))

(۲۵ رمضان) ۶ فروردین ۱۴٠۴