مادر دو طفل که دوست داره بنویسه...
مادر ادب
✍️ بسم الله الرحمن الرحیم
منبر برای ممبر
وفات حضرت ام البنین (س)
▪️ حضرت امالبنين عليهاالسلام از زنان بزرگواری است كه درگاهش پناهگاه بیكسان و نااميدان است. از اين رو، نزد مسلمانان و شيعيان و دلباختگان آل اللّه عليهم السلام، منزلتی والا دارد و كرامتهايی از ایشان نقل كردهاند كه به چند نمونه بسنده میكنيم.
1️⃣ آيتاللّه العظمی حاج سيد محمود حسينی شاهرودی رحمةالله علیه میفرمود: من در سختیها، صد مرتبه صلوات برای مادر حضرت عباس عليهالسلام جناب امالبنين عليهاالسلام میفرستم و حاجت میگيرم.
2️⃣ آيتاللّه العظمی سيد محمد شيرازی رحمةالله علیه میفرمود: شخصی در عالم مكاشفه، حضرت قمر بنیهاشم عليهالسلام را میبيند و عرض میكند: آقا! من حاجتی دارم؛ به چه كسی متوسل شوم تا حاجتم روا شود؟ حضرت میفرمايد: به مادرم امالبنين عليهاالسلام.
3️⃣ در كتاب امالبنين، ستارهی درخشان مدينه، به نقل از آيتاللّه حاج سيد طيّب جزايری آمده است: در سال ۱۳۴۱ ه . ش در يكی از سفرهايم، يكی از عالمان پاكستان را در مشهد ديدم. از او پرسيدم: پس از زيارت مشهد چه میكنيد؟ گفت: به پاكستان بر میگردم. گفتم: حيف نيست انسان از پاكستان تا مشهد بيايد، ولی زيارت عتبات نرود؟
✨ سخنم در او اثر كرد و بنا شد او هم با من به كربلا بيايد. از اين رو، با هم از مشهد به تهران آمديم و به سفارت عراق رفتيم، ولی آنجا اوضاع بسيار ناگوار بود و در دادن ويزا سختگيری میكردند. به همراهم گفتم: میخواهی كربلا بروی؟ گفت: پس برای چه از مشهد به تهران آمدهام؟! گفتم: هزار صلوات نذر حضرت امالبنين عليهاالسلام میكنيم، انشاءاللّه ويزا میدهند.
🍁 هر دو نذر كرديم كه هزار صلوات هديه به امالبنين عليهاالسلام بكنيم. در همين حال همراهم گفت: من نامهای برای سفير پاكستان دارم. بيا با هم اين نامه را به او برسانيم. به سفارت پاكستان رفتيم.
🌟 در آنجا نامه را به سفير داديم. او بسيار به ما احترام كرد و پرسيد: از تهران به كجا میرويد؟ گفتيم: هر دو عازم عراق هستيم، البته اگر ويزا گير بيايد. گفت: اتفاقاً من هم میخواهم به عراق بروم. كمی صبر كنيد تا مداركم را آماده كنم.
🍁 پس از مدتی آمد و گفت: دو نامه به نام شما برای كنسول عراق نوشتهام. نامه را گرفتيم و نااميدانه به سفارت برگشتيم. نامه را به دربان سفارت داديم. دربان رفت و پس از مدتی با دو فرم برگشت و پرسيد: عكس را آوردهايد؟ گفتم: بله! سپس فرمهای مخصوص را پر كرديم و همراه عكس و گذرنامه به آن شخص داديم.
💫 بنابه گفتهی آن شخص، ساعت يك بعدازظهر به جلو سفارت رفتيم. نخست اسمی كه صدا كردند، اسم ما دو نفر بود. با دلواپسی گذرنامه را باز كردم، ديدم ويزای سه ماهه زدهاند. از خوشحالی اشك از چشمانم سرازير شد. سپس به زيارت عبدالعظيم حسنی عليهالسلام رفتيم و صلواتها را به روح حضرت امالبنين عليهاالسلام هديه كرديم.
دو خط روضه
غمم رباب که به غم اسیره
طفل خیالیشو بغل میگیره
شبا هی از خواب میپره و میگه
آبش بدید، آبش ندید، میمیره...😭
مطلبی دیگر از این انتشارات
دین دنیایی یا دنیای دینی
مطلبی دیگر از این انتشارات
جوشن کبیر به مقدار لازم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اندر احوالات "کف خیابون"