ملیت و دین

ملی‌گرایی چیزی که کم کم در دبستان با آن آشنا شدم و از همان زمان‌ها شروع به خواندن کتاب‌های تاریخی کردم. البته منظم نمی‌خواندم اما آنقدری بود که از همسن‌هایم بیشتر بدانم.


کمی که گذشت و کم کم مشتاق خواندن کتاب‌های دینی شدم. سالی که پشت کنکور بودم بیشتر وقت استراحتم با خواندن قرآن و نوشتن تفسیرهای شخصی و دلنوشته‌هایی می‌گذشت که همگی پیش‌زمینه‌ای از قرآن داشت. آیه رنگ خدا بگیرید و چه رنگی بهتر از رنگ خدا...یا اینکه در حج گفته شده بود که از خدا یاد کنید نه اینکه از پدرانتان بگویید. خواندن تفسیرهایشان برایم جالب بود و کم کم من را از شخصیتی که به وطن تعصب داشت تبدیل به یک فردی شد که به اینکه جهان فکری افراد است که وطنشان رو مشخص می‌کند. من به شخصی که هم‌فکرم است نزدیک‌تر هستم تا فردی که صرفا هموطنم است. گذشت تا اینکه با اقبال لاهوری و کتاب اسرار خودی و رموز بی‌خودی آشنا شدم و ایده‌ی اقبال که همان پان‌اسلامیسمی بود که سیدجمال‌الدین اسدآبادی مبلغش بود و اشعار تند و آتشینش که هیچگاه تاثیرش حتی اگر یادم رود کلماتش از ذهنم نمی‌رود. شاید محکم‌ترین پایگاه اسلام در روح و اندیشه‌ام در کنار قرآن اشعار اقبال باشد.


دیدم که راه صلح واقعی اسلام است نه وطن. اسلام یک اندیشه است و محدود به مکان نیست در حالی‌که وطن محدود است! محدود به مکان و عامل جنگ می‌تواند باشد؛ البته که دین نیز می‌تواند عامل جنگ باشد چه بسا بیشتر از وطن اما اسلام نقطه امیدی دارد که وطن هیچگاه نمی‌تواند داشته باشد و آن هم صلح و زیستن در کنار هم بدون تعصب نژاد و قوم و قبیله و ارج نهادن به برتری‌های انتسابی. ممکن است بگویید پس خود دین و اختلافش باعث جنگ نمی‌شود؟

برای پاسخ به پست آزادی مراجعه کنید...

البته در واقعیت به خاطر اختلاف بسیار در تفسیر و نگاه به دین که همش از اون سه خلیفه اول عزیز بلند میشه چنین چیزی سخت بتوان گفت ولی پتانسیلش هست...
البته در واقعیت به خاطر اختلاف بسیار در تفسیر و نگاه به دین که همش از اون سه خلیفه اول عزیز بلند میشه چنین چیزی سخت بتوان گفت ولی پتانسیلش هست...



آن زمان به نظرم می‌آمد که اسلام‌گرایی و ملی‌گرایی نقطه مقابل هم هستند که اشعار اقبال نیز همین را می‌گفت، اما دیدم نه، اگر هرکدام جای خود باشند نه تنها مقابل هم نیستند که می‌توانند مکمل هم باشند. اما خوب آن زمان این را نمی‌دیدم. یادم می‌آید که سریال آرتدال را می‌دیدم که می‌خواستند قبایل را تبدیل به پادشاهی کنند و یکجا به یک نکته‌ای اشاره شد که اگر نام قبایل را از انها بگیریم در پادشاهی حل می‌شوند. دقیقا همان نکته‌ای که بخش امپراطوری کتاب انسان خردمند می‌گوید.

پس ملی‌گرایی را مانع اسلام‌گرایی دیدم و در اندیشه‌ام باید آن را نابود می‌کردیم. یادم می‌آید که در کتاب در پرتو خرد گفته شده بود که اعراب از ایرانیان به دلیل اینکه فرهنگ داشتند می‌ترسیدند. بین مناطقی که فتح کرده بودند تنها جایی که خود فرهنگ و تمدن داشت ایران بود و اعرابی که در پس شمشیرشان، این فرهنگ و دینشان بود که ضامن چیرگیشان بر ملت‌ها بود را با خطر روبه‌رو می‌کرد.
البته که گاهی آرزو می‌کنم که کاش فرهنگ غنی نداشتیم تا امروزه از پوسته باقیمانده آن چنین سوء استفاده نمی‌شد.


کمی بعد کلیپی از رهبری دیدم که خطاب به قاریان قرآن گفته بود که از سبک و لباس عربی پیروی نکنید و شما ایرانی هستید و لباس ایرانی بپوشید. سوالی برایم ایجاد شد. چرا رهبری باید این را بگوید؟ مگر نه اینکه همین ظاهر است که باعث اختلاف می‌شود؟

بعد در ذهنم از خود پرسیدم پس می‌خواهی که ظاهرمان شبیه اعراب شود و لابد چند روز بعد عربی هم صحبت کنیم؟ پاسخم نه بود. البته که اگر روزی جهان اسلام متحد و یکپارچه شد زبان عربی زبان اول آن زمان خواهد بود به گمانم اما نه به قیمت فراموش کردن زبان فارسی.نه اصلا...

اینجا بود که به نکته‌ای پی بردم. اگر زبان و ظاهری که تحت تاثیر ملی‌گرایی است را حذف کنی چه چیزی را جایگزینش می‌کنی؟ اسلام که پوشش خاصی را حمایت نکرده! بلکه حدود تعیین کرده، البته که گاهی بخشی از پوشش یک قوم و قبیله نادرست است و باید تغییر کند اما به طور کلی اسلام طرفدار پوشش خاصی نیست.
دیدم که اگر ظاهر را حذف کنیم، برخلاف دین، ظاهر مشترکی بین اقوام و ملل نیست و در نتیجه راهی نداریم جز آنکه ظاهرمان را به شکل یک قوم دیگر درآوریم که خوب این جز نشانه خودباختگی ندارد.


پس باید چه کار کرد؟

اگر ظاهرمان ملی گرایی باشد که هست و باطنمان نیز اسلام باشد مشکلی نیست؛ اما مشکل آنجا شروع می‌شود که بین این دو تلاقی صورت گرفته و ظاهر بخواهد علیه باطن قیام کند و ادعای باطن کند.
کاش یک روز افراد کتاب انسان خردمند را بخوانند و بفهمند که دین و اندیشه‌ای که از سمت خدا آمده بهتر از اندیشه مشترک افراد است. اگر هم دم از زرتشت می‌زنی بدان که اگر او نیز بود به آخرین پیامبر خدا ایمان می‌آورد و این تعصب و لجاجت و چسبیدن به یک پیامبر صرفا می‌خواهد نیت خودکامگی و انحصار طلبی و تعصب را بپوشاند و بس.


در همین ویرگول پست‌هایی که درباره زرتشت نوشته می‌شود لایک کنندگانش کسانی هستند که به دین اعتقاد ندارند که چه بسا منتقد آن باشند. شما دغدغه‌تان حفظ دین نیست چرا که اگر خدا یکیست دینش یکیست و آخرین پیامبرش کامل‌ترین دین را دارد و چون صرفا پیامبرش در میان اعراب بوده، پیامبری که نسلش از ابراهیم بوده و ابراهیم نیز اهل بابل و تقریبا می‌توان ایران حساب کرد و امامی که مادرش شاهزاده ایرانی بوده را قبول ندارید و دغدغه شما نبود دین است و چسبیدن به گفته پدرانتان...

اگر به خدا اعتقاد داشته باشیم و محمد رسول او و علی ولی‌اش چه اشکالی دارد به وجود کوروش نیز افتخار کنیم البته در حد خودش. در بهترین حالت پادشاهی عادل( که معلوم نیست اگر عادل و مهربان بود چرا باید به مردمی که زندگی خود را می‌کنند حمله کند و قصد فتحشان داشته باشد و آن‌ها را مالیات دهنده خود کند.) است که به مردم خدمت کرده. و تخت جمشید نیز مایه مباهات و افخار است چرا که در زمانی که اهرام ثلاثه مصر بردگانش از شدت کار می‌مردند ما به آنها حقوق نیز می‌دادیم.
هرچیزی به جای خود!


مشکل آنجاست که افرادی که فکرشان هم دست خودشان نیست و هدایت شونده افراد دیگرند بخواهند این ظاهر را جایگزین باطن کنند و البته فقط باطن! ظاهری به عکس سلفی تخت جمشید و سفره هفت سین بسنده کنند. شما که دم از آریایی بودنتان می‌زنید دقیقا چه چیزی از آیین آنها می‌دانید؟
از اعراب به خاطر 1200 سال پیش کینه به دل دارید اما شده یکبار از انگلیسی که نیمی از مردم ایران در زمان قحطی ناشی از جنگ جهانی اول بدتان بیاید؟ شده از آنها به دلیل دزدیدن میراث ملی بدتان بیاید؟ تاریخ مستطاب آمریکا را بخوانید تا آمریکا را بشناسید. شده یکبار این را بگویید؟ همین تخت جمشید چه کسی آتش زد؟ چه قومی؟ آن وقت لباس‌های مجلسیتان شبیه لباس‌هایشان نیست؟

شمایی که آریایی هستی و معتقد به زرتشت چندبار اوستا را خوانده‌ای؟ چندبار شاهنامه را خوانده‌ای؟ که اگر خوانده بودی جلوی مقبره فردوسی جمع نمی‌شدید و شعار عرب پرست نبودنتان را نگفته و اسباب فحش دادن خود حکیم ابولقاسم فردوسی به خود را فراهم ننموده و بی‌پدر نمی‌شدید:). فردوسی را قبول دارید دیگر؟ پس طبق نظر ایشان شمایی که دشمن اهل‌بیت هستید و پیروان آن‌ها را عرب پرست می‌دانید و ایام شهادت علی(ع) به شادی و پایکوبی و شعاردهی مشغول می‌شوید جز یک عدد بی‌پدر نیستید:)...من نگفتم حکیم ابوالقاسم فردوسی گفته است.


داداش فردوسی بهم گفت بهتون بگم بی‌پدر بودن خودتون رو جار نزنید😉...
داداش فردوسی بهم گفت بهتون بگم بی‌پدر بودن خودتون رو جار نزنید😉...


پ.ن ۱: این گفته خطاب به آن‌هایی بود که شاخ و شانه کشیده بودند و به اهل‌بیت توهین روا داشتند وگرنه هرکس عید می‌تواند هرجا برود و دلیلی بر خرده‌گیری نیست...

پ.ن ۲: اگر تقابلی بین اندیشه پدران و اندیشه پیامبران صورت بگیرد به احتماد زیاد برنده اندیشه پدران خواهد بود. به قول استاد شریعتی:

یا مائده‌جان:

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۚ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ
و هنگامی که به آنان گویند: به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر آیید، گویند: روش و آیینی که پدرانمان را بر آن یافته ایم، ما را بس است. آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی دانستند و هدایت نیافته باشند [باز هم این تقلید جاهلانه و ناروا را بر خود می پسندند؟!]
۱۰۴ مائده