نادان تر از چیزی هستم که فکر می کردم...
پارتی یا مسجد؟!
+اگه همسایه ی بغلی تون تا نصفه شب صدای بلند موسیقی و مهمونی اش بیاد و اجازه نده بخوابی چی کار می کنی؟
*منم یه مهمونی بزرگ میگیرم تا بهش نشون بدم چه کار زشتیه
×زنگ میزنم بهشون و میگم آروم کنن صدای موسیقی رو
÷شیشه هاشونو میشکنم
_زنگ میزنم به پلیس بیاد درستشون کنه!
این شبیه مکالمه ای بود که چند وقت پیش(بعد از ماه رمضان) در کلاس زبان انجام شد.سوال از کتاب بود و جواب دانش آموزان.پاسخ آخر را من دادم!
چیزی که بعد از آن از معلمم شنیدم کمی تحت تاثیر قرارم داد.
+چند وقت موقع شبای احیاء میگرنم عود کرده بود و می خواستم بخوابم اما صدای بلند گوی مسجد تا نصفه شب اجازه نمی داد خوابم ببره.فک می کنی می تونستم زنگ بزنم به پلیس که بهشون تذکر بده؟
_....
+اگه می شد برای هر کاری به پلیس زنگ زد ایده ی خوبی بود ولی حالا که برای این مورد کاری نمی کنن پس برای مهمونی اون همسایه هم نباید زنگ زد به این میگن عدالت.
به فکر فرو رفتم...
اگر بخواهم این گفت و گو را تحلیل کنم باید از دو مسیر متفاوت آنرا برسی کنم...
مسیر اول
با اینکه عزا داری و اجرای مراسم دینی امری بسیار شایسته است از سوی دیگر اجباری نیست و طبق احادیث ائمه ی بزرگوارمان همسایه داری از سفارشات بارز دینی است در نتیجه چقدر بهتر می شد اگر سیستم صوتی را طوری تنظیم می کردند که صدا باعث آزار همسایگان نشود.این هم یکی دیگر از سفارشات دینی ماست که چون برعکس آن عمل می کنیم باعث دین گریزی می شود و صد حیف...
مسیر دوم
گیرم که نتوانی به پلیس زنگ بزنی و گزارش مسجد را برای تذکر بدهی(هر چند اگر امتحان کنیم ممکن است بشود)چه دلیلی دارد که آنرا به مهمانی همسایه تعمیم دهیم و از گزارش کار آنها هم صرف نظر کنیم؟
این استدلال مثال آن است که بگوییم چون نمی توانیم جلوی گرسنگی مردم آفریقا را بگیریم پس باید اجازه دهیم گرسنگان دیگر نقاط جهان هم تلف شوند!!!
در پایان دوست دارم جمله ای را مطرح کنم که شاید بی ارتباط به اوضاع و احوال برخی نباشد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساسات خود را کنترل کنیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
مادر ادب
مطلبی دیگر از این انتشارات
__.__شکوهِ_._پادشاهیِ _._خویشتن__.__