یا صاحب الزمان🌱🤍💛

سلام امام زمانم

یادم هست که دوست داشتم شما را بشناسم، هنوز هم دوست دارم، درحالی که ما باید همیشه به یاد شما باشیم و برای خوشنودی تان قدم برداریم، خودمان را برای آمدن تان آماده کنیم، ولی حتی شما را به خوبی نمیشناسیم.

چقدر در طول روز به امام زمان مان فکر میکنیم؟ چقدر با او حرف می زنیم؟ چقدر یادش می کنیم؟ آیا ما واقعا منتظر امام زمان هستیم؟! متوجهیم که الان برای چه اصلا داریم زندگی می کنیم؟!

یادم هست که دوست داشتم شما را بیشتر بشناسم، برای همین کتابی که آقا سید معرفی کردند را خواندم. چقدر قشنگ بود، تازه داشتم یک چیزهایی می فهمیدم، داشتم کمی با شما ارتباط می گرفتم و چند روز بعد از اتمام کتاب هم در حال و هوای شما بودم!

بخش هایی از این کتاب را باهم بخوانیم:

آقا هستن، ما نیستیم! تو باغ منظورمه!
آقا هستن، ما نیستیم! تو باغ منظورمه!
حرکت به این عظمت: ظهور
حرکت به این عظمت: ظهور

نه به تشخیص خودمون!!

چقدر عطش داریم ما واقعا؟؟؟
چقدر عطش داریم ما واقعا؟؟؟
غربت و مظلومیت اقا میون مردمیه که ادعای شناخت و پیروی از ایشون رو دارن!!
غربت و مظلومیت اقا میون مردمیه که ادعای شناخت و پیروی از ایشون رو دارن!!
صدای دلمون رو میشنون در واقع!
صدای دلمون رو میشنون در واقع!
مشکل ما اینه
مشکل ما اینه
ما طالب امام نیستیم، طالب حل مشکلات مون توسط امام هستیم!
ما طالب امام نیستیم، طالب حل مشکلات مون توسط امام هستیم!


این کتاب خیلی کتاب قشنگیه، طولانی هم نیست و زود میتونید تمومش کنید، از آقاسید واقعا ممنونم که معرفیش کردن.

راستش میخواستم کمی درد دل کنم با امام، ولی کلمات در ذهنم پخش و پلا هستند، شاید شب، موقع خواب، روی کاغذ، کلماتم مرتب شدند! و البته اگر امام هم بخواهند من با ایشان صحبت کنم:)

فکر میکنم پارسال نیمه شعبان بود در خانه تنها بودم یا نه را یادم نیست، اما خیلی دلم میخواست می توانستم بیرون بروم و کمی حال و هوایم عوض بشود. یادم هست به امامم گفتم سال دیگر نگذار مثل امشب بگذرد...امشب خیلی خوشحال شدم، چون به مهمانی امام دعوت شدم و از من هم پذیرایی کردند:)))

نصف این چایی ریخت رو دستم، با وجود این که داغ بود و موقع خوردن می سوزوند زبون رو، ولی دستم رو نسوزوند اصلا! امام زمان حواسش بهم بود😁😍 حالا چرا ریخت؟ چون لیوانش خیلی نرم بود اومدم از مامانم بگیرم یهو جمع شد، بنده خدا یه آقایی هم جلوی من بود فکر کرد اون خورده به من که چاییم ریخته هی میگفت ببخشید ببخشید...

مزار شهدای گمنام
مزار شهدای گمنام

این گل های قشنگ خوشبو هم هدیه دیگه ای از امام زمانم، کم مونده بود تموم بشن وقتی داشتن پخش می کردن ولی قسمت مون بود🥲💛

بعد هم به مزارشهدا رفتیم، مزارشهدا تا خونه ما ۱٠ دقیقه شاید راه باشه، خیلی خوش شانسم که در چنین محله ای هستم نه؟ اون طرف حضرت عبدالعظیم حسنی، این طرف مزار شهدای گمنام، خدایا شکرت...

عاشق اینم که کوچه ها رو اینجوری چراغونی میکنن...

اینم نوشته ای که پشت کارت متصل به گل ها بود!


بالاخره این گلدون پر از گل شد😍😍 چه گلی هم:))


خب میلاد امام زمان (عج) مبارک مون باشه🙃✨

۲۵ اسفند ٠۳