علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
آزادی و عدالت برای همجنس بازان
متن زیر ترجمه بخشی از کتابی است با عنوان «هشتگ خاطرات زندان» (Prison diary#) که اخیرا منتشر شده. نویسنده کتاب زنی است به نام ماریا بوتینا که به تازگی از یکی از زندان های آمریکا آزاد شده. او که سابقا یکی از هواداران سرسخت فرهنگ و شیوه زندگی آمریکایی بوده، مشاهدات خود را از واقعیات ناگفته آمریکا به رشته تحریر در آورده است.
بر گرفته از فصل «دیگر نمی خواهم زن باشم»
بعد از صبحانه، طبق معمول من و فینی در قسمت ورزشگاه واقع در حیاط زندان ملاقات کردیم. او تنها کسی بود که می توانستم سفره دلم را برایش باز کنم، پس تصمیم گرفتم مشاهداتم را با او در میان بگذارم.
گفتم «فینی گوش کن»، در حالیکه دور و برم را با احتیاط نگاه می کردم تا مطمئن شوم کسی نزدیک ما نیست، چون می ترسیدم متهم به جنسیت گرایی شوم، «چرا یه مرد ریشو میاد بند من رو تِی میکشه؟ فکر کنم اونم زندانیه. تازه اون تنها نیست. تا حالا ده دوازده تا زندانی مرد دیدم. یه جورایی عجیبه، چون اینجا زندان زنانه.»
طرف اصلا از شنیدن سوالم تعجب نکرد.
پاسخ داد «ببین عزیزم، اینا مرد نیستن، یا بهتره بگم کاملا مرد نیستن. نظافتچی بند شما در واقع یه زنه، منتها داره داروهای هورمونی مصرف می کنه تا تغییر جنیست بده. و کسان دیگه ای هم مثل اون اینجا هستن. احتمالا متوجه صف طولانی روبروی پنجره شدی، همونجای ساختمون اصلی که دارو تُخس می کنن. حدودا یک سوم زندانیا اینجا از این داروها مصرف می کنن. از سال 2010، یعنی دور اول ریاست جمهوری اوباما، به محکومین و زندانیا این حق داده شد که اگه از جنسیت طبیعیشون راضی نبودن بتونن با هورمون درمانی تغییر جنسیت بِدَن. قبل از اون فقط اگه هورمون درمانی رو قبل از حبس شروع کرده بودن می تونستن ادامه اش بدن. اما حالا میتونی همینطوری که حبس می کشی هر وقت خواستی هورمون درمانی رو شروع کنی.
برای اینکه بهت دارو بدن باید یه درخواست ثبت کنی و یه جلسه هم با دکتر داشته باشی. البته اینا فرمالیته است، چون وقتی درخواست رو بدی بی برو برگرد بهت دارو رو میدن و میتونی بلافاصله مصرف رو شروع کنی. چون مدیریت زندان می ترسه به جرم تبعیض جنسیتی تو دردسر بیافته. هزینه داروها رو هم دولت میده».
با تعجب گفتم «ولی این داروها خیلی پر هزینه هستن».
فینی موهام رو کشید و گفت «ولی عزیزم، ارزشش رو داره. ببین ما همه امون انسان هستیم. طبیعت انسان اینطوریه که دلش می خواد عاشق بشه و دنبال شریک بگرده، و بعد خانواده تشکیل بده. اگه امکانش نباشه، باعث نارضایتی میشه، و کدوم آدم عاقلی توی یه همچین زندانی که بیشتر از ظرفیت زندانی داره دنبال دردسر می گرده؟ حالا فکرش رو بکن این نارضایتی ها چقدر کم میشه اگه یه شرایطی درست کنی که تو زندانهای مخصوص افراد همجنس، هر کسی بتونی یه شریک پیدا کنه. تازه یادت باشه که این روش کاملا ایمن و بی دردسر هم هست، چون ریسک این که یه وقت کسی حامله بشه هم وجود نداره.
خیلی زنها سالها و سالها عمرشون رو این تو می گذرونن، برای همین تصمیم می گیرن تبدیل بشن به نقش مرد توی یک زوج همجنس. بعضی وقتها هم این کارو می کنن که یه کم پول در بیارن؛ یه جور فاحشگیه. می دونی چقدر همه چیز این تو گرونه - تماس تلفنی، غذا، لباس و دارو توی کمیساری. واسه همین، زندانی بی پول ممکنه اینطور انتخاب کنه که "مرد" بشه و با یکی که از بیرون واسه اش پول میفرستن بریزه روی هم، و اینطوری نَفَقه عشق و محبتش رو بگیره. از این موردها زیاد می بینی. بعضی زنها اونقدر طولانی مدت هورمون درمانی کردن که کلا قیافه اشون عوض شده. چاق شدن - می دونی که هورمونا این قضیه رو میریزن به هم - تبدیل شدن به مردهای شونه پهن و ریشو و سبیلو. موهاشون رو مردونه کوتاه می کنن و سینه هاشون رو با یه تاپ کَتان مخصوص می بندن که می تونی از کمیساری بخری. البته باز هم کاملا مردِ مرد نیستن، می فهمی، هر چند تو برخی زندانها موارد عمل جراحی تغییر جنیست هم داشتیم».
در حالیکه مطالب مقدماتی درس فیزیولوژی رو از زمان مدرسه به یاد می آوردم گفتم «واستا ببینم، لابد اینها هورمون تستوسترون مصرف می کنن. اون هورمون که زنها رو پرخاشگر می کنه».
فینی سرش رو تکون داد و گفت «آره، می تونیم بگیم اون هزینه ایه که بایست پرداخت بشه. واسه همین قضیه خیلی وقتها خبر دعوا و نزاع تو زندان می شنوی و می بینی؛ بعضی وقتها خیلی خشن می شن و خون راه میندازن. تماشا کردنش واقعا وحشتناکه. ولی اونقدرها هم پیش نمیاد، چون مدیریت بلده چطوری سریع قائله رو بخوابونه - دردسر سازها رو دو سه ماه میندازن تو انفرادی. هیشکی دلش نمیخواد بره اونتو، واسه همین حواسشون رو بیشتر جمع می کنن که از کوره در نرن».
قطعات پازل هراس آوری در ذهنم کنار هم قرار گرفت. اول - ایالات متحده بیشترین سرانه زندانی را در میان تمام کشورهای جهان دارد. دوم - این زندانیها در واقع بَردگانند، چون با مزدِ در حدِ ارزن کار می کنند، اما محصول کارشان توسط شرکت های تجاری با قیمت بازار آزاد به فروش می رسد. سوم - برای پیشگیری از شورش بردگان، آنها را به هیولاهای چاق و بدقواره پر از هورمون مبدل می کنند. چهارم - به برکت همین هورمون درمانی، زندانیان به دو دسته زنان و نیمه مردان تقسیم می شوند، تا بتوانند با «شادی و خوشحالی» بصورت زوج های همجنس باز زندگی کنند. آنها که حبس نسبتا طولانی تری داشته اند، بعد از آزادی هرگز نمی توانند به زندگی عادی باز گردند. چون معتاد به مصرف داروهای گرانقیمتی شده اند که هرگز توان پرداخت هزینه آن را ندارند. پس بی برو برگرد کاری می کنند تا مجددا به زندان باز گردند و این داروها با هزینه دولتی در اختیارشان قرار گیرد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب بادبادک باز
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی یک کتاب | آنجا که کلمه و تکنولوژی به هم میرسند
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه کمال گرا نباشیم ؟