آیات شیطانی
چند سال پیش در کلاسی بودم که مدرس آن در مورد داستان غرانیق که پایه ی نوشتن کتاب آیات شیطانی شد صحبت می کرد.
می گفت: ببینید روایت یک حدیث جعلی و با سند ضعیف در یک کتاب قدیمی توسط یک تاریخ نویس چگونه باعث می شود که دستاویزی به دشمنان دین برای کوباندن اسلام داده شود و رمانی به نام «آیات شیطانی » نوشته شود و در آن به پیامبر اسلام و دین بی حرمتی شود.
وقتی از او پرسیدم :«داستان خود کتاب آیات شیطانی چیست و توهینی که به اسلام شده است کدام بوده که حکم به تکفیر و قتل سلمان رُشدی داده اند ؟»گفت :داستانش را نمی دانم!
کتاب نقد توطئه ی آیات شیطانی نوشته ی سید عطاء الله مهاجرانی وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی است. شاید این کتاب تنها نوشته موجود در نقد این رمان به زبان فارسی باشد که خلاصه داستان را شرح داده است. این کتاب سی سال پیش یعنی قبل از دوران وزارت مهاجرانی و با روحیه ای انقلابی تحریر شده است. شاید لازم بود نقدی از سوی حاکمیت بر اثر رُشدی برای مردم ایران نوشته شود.جالب اینجا است که نویسنده نقد، چند سالی است که خود، لندن نشین است.
سلمان رشدی (متولد 1947) نویسنده ی کتاب آیات شیطانی مقیم و تبعه ی انگلستان است.
آثار دیگر سلمان رشدی:
- کتاب grimus
- بچه های نیمه شب midnights children
- شرم shame
- لبخند به یوزپلنگ the jaguar smile; a nicaraguan journey
- دو فیلمنامه ی معمای نیمه شب (the riddle of midnight) و نگارگر و طاعون ( the painter and the pest)
سلسله رویدادهای قبل از اعلام حکم ارتداد:
* 4مهر 1367: انتشار کتاب آیات شیطانی در لندن
* 14 آبان : ممنوعیت فروش این کتاب در هند و پس از آن پاکستان
* 24 دی : تظاهرات و سوزاندن کتاب در برادفورد انگلیس
* 23 بهمن: تظاهرات در اسلام آباد پاکستان و کشته شدن 6 نفر
* 24 بهمن: تظاهرات در هند و کشته شدن یک نفر
* 25 بهمن : صدور فتوا
متن فتوای امام خمینی:
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم، مولف کتاب « آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است ، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود ، شهید است ان شاءالله. ضمنا اگر کسی دسترسی به مولف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای عملش برسد.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی 1367/11/25
آیات شیطانی میوه ی پژوهش های سه مستشرق به نام های «نولد که» و «گولدزیهر» و «وات» است که در کتابهایشان افسانه ی غرانیق را بزرگ جلوه داده اند.
پس از اعلام حکم امام خمینی در مورد سلمان رشدی کشور های اروپائی موضع دفاعی گرفتند و به حمایت از نویسنده کتاب پرداختند.
- «وات» می گوید: فتوای امام خمینی باعث آشنائی افراد زیادی با این کتاب شد و فروشش را بالا برد.در حالی که وی می توانست فقط به پیروانش تذکر دهد که این کتاب را نخوانند.
- همچنین «وات» می گوید: شریعت چگونه می تواند حکم مرگ فردی را بدهد که تحت حاکمیت یک حکومت غیر مسلمان است؟
- جوانان مسلمان بریتانیائی تشویق به کشتن رُشدی شده اند که این کار از نظر حکومت بریتانیا قتل محسوب می شود.
- 26خرداد1368 دویست هزار نفر از مسلمانان انگلستانی علیه کتاب آیات شیطانی تظاهرات کردند.
البته واکنش های بسیاری از دو طرف ماجرا پس از صدور فتوای مورد بحث صورت گرفته و در کتاب نقد توطئه آیات شیطانی آمده است و بر حجم کتاب افزوده . با توجه به عکس روی جلد کتاب ،مهاجرانی صدور فتوای اعدام را واکنشی لازم برای مقابله با تسلط مغرب زمین بر مشرق زمین و تضعیف اسلام می داند.
نویسنده ی کتاب «نقد توطئه آیات شیطانی » رویارویی غرب و اسلام (غرب و شرق ) را علت اصلی تشویق سلمان رشدی به نوشتن چنین کتابی می داند و این رویاروئی تاریخی را به پنج مرحله تقسیم می کند:
مرحله اول: از سال 22 قمری تا 265 قمری که مسلمانان ممالک غربی را فتح می کردند.
مرحله دوم : جنگ های صلیبی از 1096 میلادی تا 1290 میلادی
مرحله سوم : فتوحات دیگر مسلمانان از 1451 میلادی تا 1529 میلادی
مرحله چهارم : از 1798 میلادی که ناپلئون مصر را فتح می کند تا 1923 میلادی که آتا تورک در ترکیه به حکومت می رسد.
مرحله پنجم :دوران انقلاب اسلامی ایران.
*مروری بر سه اثر دیگر سلمان رشدی*
*بچه های نیمه شب:
«سلیم سینایی» قهرمان داستان بچه های نیمه شب است.شخصیتی که با خود سلمان رشدی متناسب است.پدر و مادر او احمد سینایی و امینه هستند ولی در طول داستان متوجه می شویم که پدر واقعی او یک انگلیسی است به نام «مت وولد» و سلیم سینایی به صورت نامشروع به دنیا آمده است! قضیه از این قرار است که روزی یک زن آوازه خوان و دلقک همراه شوهرش به منزل مت وولد می رود که برایش برنامه ای خصوصی اجرا کند. زن تحت تاثیر موهای سر مرد صاحبخانه قرار می گیرد. مت وولد شوهر زن را دنبال نخود سیاه می فرستد و زن را تسلیم خود می کند. نُه ماه بعد زن در بیمارستان زایمان می کند ولی به خاطر شیطنت پرستار بخش ،فرزندش با پسر امینه که همان زمان زایمان کرده بود عوض می شود و بدین ترتیب فرزند نا مشروع مت وولد وارد زندگی خانواده ی سینایی می شود.
در داستان بچه های نیمه شب مت وولد چهار خانه در بمبئی دارد که به نام چهار کاخ بزرگ اروپا نامگذاری شده اند. خانواده ی سینائی ویلای باکینگهام را از او می خرند.در قرارداد ذکر می شود که سند خانه باید دقیقا در نیمه شب 15 اوت 1947 امضاء و تحویل خریدار شود که همان تاریخ آزادی هند است. شرط دوم فروشنده هم این است که خانه با تمام اثاثیه اش فروخته می شود و خریدار حق بیرون انداختن هیچ چیز از آن را ندارد. خریداران می پذیرند ولی بعدا متوجه می شوند که این خانه آنقدر از وسایل مالک قبلی پُر است که دیگر نمی توانند هیچ چیز به آن اضافه کنند و در نهایت با وسایل اروپائی مت وولد خو می گیرند و به تدریج استحاله ی فرهنگی می یابند.این کاری است که استعمارگران در حین خروج از مستعمراتشان انجام می دهند.به تدریج اهل خانه با آن وسایل خو می گیرند و فرهنگشان عوض می شود و حتی فرزند نامشروع را هم می پذیرند.
این کتاب علیه هند،آزادی ،دموکراسی و فرهنگ و سیاست هند نوشته شده است.
**شرم:
«عمر خیام» قهرمان داستان شرم است که زندگیش به سلیم سنایی شباهت دارد. سه خواهر، شبی سه افسر انگلیسی را به خانه شان دعوت می کنند و برایشان می رقصند. پدر عمر خیام یکی از آن سه افسر است و مادرش یکی از آن سه خواهر ولی هیچگاه برای او هویت اصلی پدر و مادرش مشخص نمی شود. فقط به او می گویند که ما نه نام خدا را بر تو خوانده ایم و نه ختنه شده ای.
این کتاب علیه پاکستان، نهضت مسلمانان و حاکمیت فرهنگ و سیاست آن است.
***لبخند به یوز پلنگ:
در این کتاب رشدی خود را کافر می خواند. این کتاب مضامینی علیه انقلاب کشور نیکاراگوآ دارد.
در مورد کتاب آیات شیطانی:
این کتاب در 1988 توسط انتارات وایکینگ از گروه پنگوئن منتشر شد.
تصویر روی جلد: صحنه ی نبرد رُستم و دیو سپید .در این نبرد رُستم گلوی دیو را فشرده،پای چپش را قطع کرده و گُرزش را شکسته است.به نظر مهاجرانی انتخاب این طرح روی جلد از طرف سلمان رُشدی اشتباه بوده است. چون رُستم نماد شرق و دیو سپید نماد غرب است.
نام کتاب:این نام اشاره به داستان ساختگی غرانیق دارد. داستان غرانیق در «تاریخ طبری»، «تفسیر طبری» «طبقات ابن سعد» و «اسباب التنزیل» نقل شده است.
فصل های کتاب آیات شیطانی : 1/ جبرائیل فرشته
2/ ماهوند
3/ الوون دئون
4/ عایشه
5/ شهر پیدا و ناپیدا
6/ بازگشت به جاهلیا
7/ عزرائیل فرشته
8/ شکافتن دریای عرب
9/ چراغ شگفت انگیز
داستان غرانیق:
در زمانی که پیامبر اسلام در مبارزه با مشرکان بود امید داشت خدا آیاتی را برای او بفرستد که موجب آشتی او با دشمنانش شود یا حتی الامکان کدورت بیش از پیش نشود.تا اینکه روزی جبرئیل آیاتی از سوره ی مبارکه نجم را برای پیامبر آورد: آیا دیدید لات و عزی را و منات را که سومین آنها بود.(افرایتم اللات و العزی و مناه الثالثه الاخری)
پیامبر بلافاصله ادامه داد: اینها مرغان آبی بلندپروازند که به شفاعت آنان امید می رود(تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترجی )
سوره ادامه پیدا کرد و بعد پیامبر سجده به جای آورد و مسلمانان و مشرکین هم سجده سوره ی نجم را انجام دادند. علت سجده ی مشرکین این بود که پیامبر در این آیات از بُت های آنان تجلیل کرده بود. این خبر به حبشه رسید و عده ای از مسلمانانی که از خوف مشرکین به آن کشور مهاجرت کرده بودند برگشتند. شب هنگام جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت این دو جمله « تلک الغرانیق ...»وحی نیست و القای شیطان بوده است. پیامبر غمگین شد که چیزی را که خدا نفرموده چرا بر او بسته است ولی جبرئیل به خاطر دلجوئی از او این آیه را خواند که : « و ان کادو لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذا لا تخذوک خلیلا.....» یعنی: «هرچند نزدیک بود از آن چه بر تو وحی کردیم منحرفت کنند تا چیز دیگری بر ما ببندی و تو را به دوستی بگیرند و اگر ما تو را استوار نکرده بودیم نزدیک بود کمی به آنان متمایل شوی در این صورت عذاب دو جهان را دو چندان به تو می چشاندیم و در برابر ما یار و یاوری نمی یافتی.»
مروجین داستان غرانیق آیات 52 و 53 سوره ی حج را هم دلیل اثبات مدعای خود می دانند:
« و نفرستادیم پیش از تو هیچ فرستاده ای و یا پیامبری را مگر این که وقتی آیات را خواند شیطان در خواندن او القائی کرد. ولی خداوند آن چه را که شیطان القاء کند نسخ می کند و آیات خود را محکم می سازد و خداوند دانا و حکیم است.تا خدا آن چه را شیطان القاء کرده برای آن ها که روحشان بیمار و دلشان سخت است آزمایش قرار دهد و ستمکاران در اختلافی دور و درازند.»
در مورد افسانه ی غرانیق:
مبنای نوشته شدن کتاب آیات شیطانی داستان مجعول غرانیق است (که از یک منبع سنی مذهب روایت شده = تاریخ طبری ) . اگر داستان غرانیق درست باشد پس قرآن خدشه دار است .اگر چنین باشد دیگر قرآن نمی تواند جان و ایمان مسلمانان را شعله ور کند.
سلسله سند طبری در این مورد مشکل دارد. ولی سوال اینجاست که چطور تفاسیری مانند تفسیر امام فخر رازی مورد توجه مستشرقین قرار نمی گیرد ولی متن طبری بدون شناخت سلسله ی سند متنی بدون خدشه تلقی می شود؟
علامه طباطبائی می گوید: با اتکا به داستان غرانیق،اعتماد به قرآن از دست می رود،رسالت پیامبر ملغی می شود و دعوت او بی اعتبار.
تکنیک داستان آیات شیطانی : آیات شیطانی به سبک رئالیسم جادوئی نوشته شده است.
مضمون های آیات شیطانی: این کتاب سه مضمون دارد
- مضمون اول : دین ( قهرمان داستان در پایان از اعتقاد به خدا و دین دست می کشد.)
- مضمون دوم: اسلام دین خرافی ست ( و به پیامبر توهین می شود.)
- مضمون سوم: انقلاب ایران ( و چهره ی مخدوش امام خمینی.)
خلاصه ی داستان کتاب آیات شیطانی(نوشته ی سلمان رشدی):
هواپیمای مسافربری خطوط هند که نامش بوستان است به شماره پرواز AI-420 در ارتفاع 29002 پائی توسط هواپیماربایانی که «سیک» بوده اند ربوده و بر فراز کانال مانش در آسمان انگلستان منفجر می شود. هواپیما دو نیمه شده و همگی سرنشینان آن غیر از دو نفر می میرند.
دو نفری که نجات می یابند «جبرئیل فرشته » و «صلاح الدین چمچا » نام دارند. جبرئیل فرشته هنرپیشه ی سینما ست و صلاح الدین فرزند یک مسلمان هندی ثروتمند که در انگلستان تحصیل کرده و با تلویزیون در تهیه ی فیلم های تبلیغاتی همکاری داشته است. این دو به عنوان نماد فرشته و شیطان در داستان تلقی می شوند. هر دو هندی الاصل و دارای سابقه ی انحراف جنسی اند. جبرئیل نزد فردی به نام بابا صاحب زندگی می کرده که او وقتی به انحراف جبرئیل (که نام اصلیش اسماعیل نجم الدین بوده است ) پی می برد ، او را از خانه اخراج کرده و می گوید به سینما برو و در فیلم هائی که همجنس بازان در آن نقش دارند بازی کن. زندگانی اسماعیل نجم الدین ( با نام هنری «جبرئیل فرشته») آغشته به انواع انحرافات اخلاقی و جنسی است. یکی از قربانیان او زن شوهر داری است که سه فرزند دارد و در اثر بی مهری و ترک جبرئیل فرشته، آن زن ( رخاء مرچنت) با سه فرزندش خودشان را از بالای یک مجتمع آپارتمانی در بلندترین نقطه ی شهر پائین می اندازند.
وقتی جبرئیل فرشته و صلاح الدین از هواپیمای بوستان سقوط می کنند، جبرئیل روح آن زن را در میان آسمان و لابلای ابرها می بیند...صلاح الدین نیز که در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته است و در این رمان شخصیتی متناسب با سلمان رشدی دارد ، در لندن به ادامه ی تحصیل پرداخته و از ایمان به خدا و دین روی گردان است. جبرئیل فرشته به صورت فرشته و صلاح الدین چمچا به صورت شیطان در کانال مانش سقوط می کنند.دور سر جبرئیل هاله ای از نور به وجود آمده است و صلاح الدین به شکل بز با شاخ و پاهای پشمالو ی سم دار و بوی بد و دودی که از او متصاعد می شود در می آید.
جبرئیل فرشته نزد بابا صاحب زندگی می کرد به این خاطر که پدر و مادرش فوت کرده اند. بابا صاحب که فرزندی ندارد به جبرئیل ترحم می کند. ( البته جبرئیل فکر می کند که ترحمش از این بابت است که می خواهد رنجش را با جبرئیل تقسیم کند.) باباصاحب به رغم این که تند خو و پرخاشگر است، مرد مهربانی هم هست. او با شرح زندگانی پیامبر اسلام و اینکه فلسفه ی تولد انسان چگونه است جبرئیل را متقاعد می کند که پدر و مادرش در کنار هم زندگانی دیگری را شروع کرده اند. این اندیشه باعث می شود که هسته ی اولیه ی «تولد دوباره» در ذهنیت جبرئیل جوان شکل گیرد. بابا نسبت به احضار ارواح هم اطلاعاتی دارد. برای جبرئیل فرشته تعریف می کند که یکباره روحی در لیوان بر روی میز ظاهر می شود. از روح می پرسد آیا خدا هست؟ لیوان از جایش تکان نمی خورد. سپس می پرسد: آیا شیطان هست؟ لیوان به هوا می پرد و با صدای بلند تکه تکه می شود. بابا از این رخداد درس می گیرد که به چیزی که نمی توانی بفهمی نپرداز. این داستان در ذهنیت جبرئیل فرشته موثر واقع می شود. مفاهیمی در مورد فرشتگان، شیطان، ارواح و اجنه در ذهن او جولان می کند و جبرئیل همه ی این مفاهیم را موجوداتی زمینی و مادی می پندارد و از اینکه هرگز نتوانسته است روحی را مشاهده کند احساس شکست می کند.
تلاش ذهنی دیگر جبرئیل فرشته این است که خودش را با پیامبر اسلام مقایسه می کند. بعد از اخراج از خانه ی بابا صاحب به سینما روی می آورد و ستاره ی سینمای هند می شود. در 15 سال دوران درخشندگیش در سینما 11 فیلم بازی می کند.
وقتی بازار ساخت فیلمهائی که الهه های آئین هندو در آن نقش دارند شروع می شود، جبرئیل در نقش خدایان هندی نیز ظاهر شده و زن و اقبال به او روی می آورند. زندگی او آغشته به روابط نامشروع با زن های بسیاری از جمله زنان شوهرداری می شود که بعضا به خاطر ناکامی در دستیابی به او خودکشی می کنند.
جبرئیل فرشته به بیماری اسرار آمیزی دچار می شود. یک بیماری غیر طبیعی که تمام توان او را تحلیل می برد. او دعا می کند که خدایا مرا رها کن. به من علامتی بنما. اما هیچگونه علامتی ظاهر نمی شود.به خودش می گوید: پس هیچ خدائی در کار نیست و من صرفا با باد هوا سخن گفته ام. به محضی که او ایمانش را از دست می دهد حالش رو به بهبود می رود. مرخصی می گیرد و به رستورانی رفته و در مخالفت با دین اسلام در خوردن گوشت خوک زیاده روی می کند. او دیگر به بازیگری تمایلی نشان نمی دهد و برای رسیدن به معشوقه ای ساکن لندن با پرواز 420 به آنجا سفر می کند.
« صلاح الدین چمچاوالا» از کودکی شیفته ی انگلیس و لندن است.نسبت به فرهنگ کشور خود با دید تحقیر می نگرد. روزی مردی هندی در بمبئی به او تجاوز می کند که باعث گرایش قویترش به مهاجرت به لندن می شود. در انگلستان از خدا و دین رویگردان می شود و نام خود را به « سالادین» تغییر می دهد. اسلام و هندوستان را مسخره کرده، تصمیم می گیرد به سینما بپردازد اما پدرش که مخالف این کار است روح او را تحت تسخیر شیطان می داند. صلاح الدین در انگلیس با دختری تروتسکیست به نام پاملا ازدواج می کند. ده سال بعد به هند می رود و در آنجا با معشوقه ای به نام «زینت وکیل » روزگار می گذراند و بالاخره با پرواز 420 به لندن برمی گردد.
هواپیما پس از ربایش،111 روز در اختیار هواپیما ربایان است. در این مدت دو قهرمان داستان با هم گفتگو می کنند. جبرئیل فرشته برای صلاح الدین تعریف می کند از روزی که در خوردن گوشت خوک زیاده روی کرده خوابهای سریالی عجیبی می بیند و از این خواب ها دریافته که جبرئیل حقیقی خود اوست.
وقتی دو قهرمان قصه در کانال مانش سقوط می کنند دچار تناسخ شده و زندگی جدیدی را آغاز می کنند. (فرشته و شیطان .) یکی نامد خوبی و دیگری نماد شر. یکی با نَفَسِ معطر و دیگری با بوی تعفن. البته قصه به گونه ای پیش می رود که گاهی این دو از زبان هم سخن می گویند.
در نزدیکی کانال آن دو به خانه ی پیر زنی می روند به نام رزادیاموند. پلیس چمچا را دستگیر می کند ولی جبرئیل مخفیانه در آن خانه به عشرت مشغول است. پلیس از ظاهر بدن چمچا مطمئن می شود که یک بز را دستگیر کرده است. وقتی صلاح الدین را به بیمارستان می برند می بیند که حیوانات دیگری هم آنجا هستند: بازرگانان نیجریایی که دارای دم های کلفتند، سنگالی هایی که مار شده اند، موجودی با بدن انسان و سر بَبر و سه ردیف دندان که قبلا ساکن بمبئی و یک مانکن بوده است. این موجود به صلاح الدین می گوید که آنان قصد فرار دارند چون هر شب قسمتی از بدنشان به چیز بدتری تبدیل می شود. صلاح الدین به هند برمی گردد و جبرئیل به زندگی مخفیانه روی می آورد.
جبرئیل وارد عصر پیامبر اسلام می شود.در جاهلیا( مکه) و یثرب شاهد شکل گیری اسلام است .در این قسمت رُشدی نوع روابط پیامبر اسلام و اصحابش را بیان می کند و افسانه ی ساختگی آیات شیطانی را چند بار تکرار می کند و نسبت های ناروائی را به پیامبر،سلمان فارسی،بلال، حمزه و جبرئیل و زنان پیامبر می دهد.
جبرئیل در مرحله ای دیگر در لندن با یک روحانی به نام «امام» که یک انقلاب بزرگ را در ایران رهبری کرده برخورد دارد. رُُشدی در اینجا انقلاب اسلامی را یک واپسگرائی در برابر آزادی و دموکراسی قلمداد کرده و آن را همان اسلام می داند. در اینجا سلمان فارسی محافظ امام است و بلال فرستنده ای رادیوئی را اداره می کند. عایشه در زندگی امام است و...
در مرحله ی بعدی جبرئیل در هند با دختری به نام «عایشه» آشنا می شود. عایشه بعدا تعریف می کند که با جبرئیل به صدره المنتهی رفته و به مردم دِه دستور داده که با پای پیاده به حج بروند ...
جبرئیل که در برابر ماهوند (پیامبر اسلام) نوعی ستیزه دارد ولی مطیع امام است در برابر عایشه همچون خواب/بیدار است که هیج قدرتی ندارد و عایشه تبدیل به مرادش به نام «تتلی پور» می شود .عایشه که صرع هم دارد شاپرک می خورد و همسایه ی میرزا سعید یعنی ارباب دِه است.میرزا سعید نماد یک انسان عاقل است که هر چه به مردم می گوید دریای عرب شکاف برنخواهد داشت، کسی به او توجهی نمی کند.
صلاح الدین چمچا به مرور متوجه می شود که دارد به یک موجود بد تبدیل می شود. در کافه ی «شاندر» یک زندگی مخفی را آغاز می کند و از بینی اش آتش و دود بیرون می زند و در مرحله ای هم به صورت انسانی خود برمی گردد. جبرئیل که دچار دغدغه های بسیاری شده است در رویایش شاعری به نام «فیض» را می بیند (فیض احمد فیض شاعر پاکستانی). فیض از جبرئیل سوالاتی دارد که جبرئیل از جواب به آن ها طفره می رود. او می پرسد: تو چه پندار و تصوری هستی؟ آیا اهل سازش و تطابق با جامعه ای یا همه چیز را نابود خواهی کرد؟
در تمام این مراحل روح رخاء چرمنت، جبرئیل فرشته را رها نمی کند. جبرئیل تعادل روانی ندارد و تحت تعقیب پلیس است.
در پایان جبرئیل با شلیک گلوله ای در دهانش به زندگی خود پایان می دهد ولی صلاح الذین چمچا زندگی معمولی و انسانی خود را شروع کرده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آس و پاس در پاریس و لندن
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب زیبا صدایم کن: کتابی که زیباست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک عاشقانه آرام(فیلم اسیو تروت،کتابهای رولد دال،معلّم قشمی و حال خوب)