بررسی و تحلیل آثار داستان نویسان پیشگام ایرانی (بخش پنجم): صادق هدایت و زنده به گور


کتاب زنده به گور نوشته صادق هدایت، کتابی مشتمل بر نه داستان کوتاه است. اکثر داستان های هدایت، درونمایه ای مشخصی دارند، آنچنان که در بسیاری از اوقات بدون توجه به نام نویسنده می توان فهمید زاییده قلم متفاوت هدایت هستند.


«داوود گوژپشت» چهارمین داستان این کتاب است. داستان تاثر برانگیز مردی که به خاطر نقص مادرزادی اش (که حاصل ازدواج والدینی معلول است) از جامعه طرد شده است. داوود گوژپشت را «قوزی» می نامیدند و به همین دلیل مسخره اش می کردند. او از نخستین سال های کودکی اش همواره متوجه نگاه تمسخر آمیز و ترحم انگیز دیگران بود و از همان دوران، از دیگران فاصله می گیرد. این گوشه گیری اغلب همراه با احساس بیزاری از خودش و دیگران بوده است. دوستی های دروغین دیگران نیز به دلیل استفاده ای بود که می شد از او برد.


داوود گوژپشت، قصه انسان تنهایی است که با قبول تفاوت و نقص ظاهری اش، خود را از همه جدا شده می داند و به دنبال این جدایی، همیشه عشق و زندگی زناشویی را فرسنگ ها دور از خود می بیند.
او در غروب دلگیر خیابان پهلوی، سگی را کنار جوی آب می بیند و نگاهشان با هم تلاقی می کند. داوود، این نگاه را اولین نگاه ساده و روراست زندگی اش می بیند و این حس در او شکل می گیرد که هر دوی آنها مانند نخاله و موجوداتی وازده، از جامعه آدم ها رانده شده اند. دلش می خواست کنار سگ بنشیند و او را در آغوش بکشد اما فکر نگاه‌ها، قضاوت ها و ریشخند های دیگران مانع از این کار می شود.
در مسیر برگشت و پس از دیدن زیبنده (عشق ناکام سال های جوانی اش)، می رود تا آن سگ را در آغوش بکشد اما سگ مرده است!

از دریچه نگاه فرامتنی، می توان داستان داوود گوژپشت را برگردانی از نظریه «داغِ ننگ» اروینگ گافمن دانست.
گافمن در این نظریه به خوبی به مفهوم داغ ننگ و برچسب زنی می پردازد.‌
داغ ننگ (استیگما) هر نوع تفاوت و وجه تمایزی است که فرد به واسطه آن از سوی جامعه طرد یا به انزوا کشیده می شود.
داغ ننگ می تواند نواقص، زشتی ها و معایب جسمانی یا خصیصه های منفی و کمبودهای شخصیتی و یا هر نوع داغِ ننگ قومیتی باشد، اما در هر صورت فرد از داشتن این برچسب ناراحت است و سعی در پوشاندن آن می کند.



پایان