بررسی و تحلیل آثار داستان نویسان پیشگام ایرانی (بخش چهارم): صادق هدایت و سه قطره خون


کتاب سه قطره خون، مجموعه داستانی است که در سال ۱۳۱۱ چاپ شد و شامل یازده داستان کوتاه می باشد.
سه قطره خون
گرداب
داش آکل
آینه شکسته
طلب آمرزش
لاله
صورتک ها
چنگال
مردی که نفسش را کشت
مُحلل
گجسته دژ

داستانهای هدایت در این کتاب از دو جهت قابل توجه است: فرم و محتوا.

از نظر فرم، نثر داستانی هدایت (در این کتاب) شباهت زیادی به نثر داستانهای مدرن و امروزی دارد. نثر او زیبا، ساده و بی‌پیرایه بوده و از دشوارنویسی ها، لفاظی ها و بازی های زبانی پرهیز کرده است. او شخصیت ها و مضامین داستان هایش را فدای شکل و فرم نمی کند. اگرچه نثر هدایت نیز مانند جمالزاده از زبان عامیانه بهره جسته اما برخلاف او در استفاده از ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه زیاده روی نکرده است.
توصیف های او عمدتا به جا و به اندازه است به طوری که خواننده را به تکلف نمی اندازد و او را از مسیر داستان خارج نمی کند.
نثر، زبان و حتی موضوع داستان های هدایت جهش قابل ملاحظه ای نسبت به نویسندگان پیشین و هم عصر خود دارد. سوژه های او در همان صفحات ابتدایی، خواننده را به خود مشغول می کند اما (به نظر من) در پایان بندی ها دچار اشکال است.

به لحاظ محتوایی، داستان های این کتاب (به مانند بیشتر آثار هدایت) درونمایه ای تیره و تاریک و ناامیدانه دارد. اغلب شخصیت های داستانی هدایت محکوم به مرگند! یا دست به خودکشی می زنند یا در میانه داستان کشته می شوند و یا اگر هم از کارزار زندگی جان سالم به در ببرند، ارتباط کمرنگی با زندگی دارند. درواقع، آنها در مسیر پرحادثه زندگی شکست می خورند و دیگر هیچ گاه روی تعادل و نجات را نمی بینند.‌

همانطور که نویسنده هیچ وقت آنچه را در ذهن دارد تمام و کمال نمی تواند روی کاغذ بیاورد (و بر این مرثیه باید گریست!)، آنچه را که می نویسد نیز هیچ وقت بی‌ارتباط و مجزا از افکار، بینش و نظام فکری اش نیست. بر این اساس، شخصیت های داستانی هدایت را می توان آینه ای از روحیات و تجربیات او دانست. آدم هایی که به بن بست می خورند و راه گریزی پیدا نمی کنند.‌ انسان های سرگشته، خالی از هدف و گاه مجنونی که معنای زندگی را در زمین و زمان دیگر جستجو می کنند.
ابهام و ایهام از دیگر خصلت های داستان های هدایت است. گرچه خوانش ظاهری داستانهایش روان و لذتبخش است اما تفسیر برخی شان خالی از ابهام نیست. هدایت علاقه ویژه ای به ایران باستان و اسطوره داشت و در بعضی از داستان‌هایش حضور رمزآمیز نمادها و نشانه ها به خوبی دیده می شود. به نظر می رسد با گذشت بیش از ۷۰ سال از آخرین کتاب ها و دست نوشته هایش، همچنان حرف برای گفتن باقی است.


اولین داستان این مجموعه و یکی از بهترین آثار صادق هدایت، داستان «سه قطره خون» است. فضای داستان مالیخولیایی بوده و روایت ذهنِ آشفته و متوهم راوی است.

داستان از زبان راوی (میرزا احمد خان) آغاز می شود. او بیشتر از یک سال است که در تیمارستان بستری است و قرار است هفته بعد آزاد شود. راوی هیچ وقت در طول این مدت، خود را دیوانه نمی داند و معتقد است در حقش خیانت شده. او می گوید سیاوش (بهترین دوست او) عشق و نامزدش را از او دزدیده است. در تمام این مدت علی رغم خواسته اش هیچ‌گاه به او کاغذ و قلم ندادند و اکنون که کاغذ و قلم در مقابلش گذاشته شده، چیزی جز سه قطره خون نمی تواند بنویسد. ایده سه قطره خونی که در پایین درخت کاج ریخته درواقع ایده محوری داستان است که در ریز داستان های داستان اصلی نیز چند بار تکرار می شود.

داستان در دو بخش گذشته و حال روایت می شود. گذشته، زمانی که میرزا احمد خان هنوز به تیمارستان نیامده بود و اکنون، زمانی است که در تیمارستان به سر می برد.
ایجاز و فشردگی، پیچیدگی و ابهام، تک گویی درونی راوی و رفت و برگشت های او به گذشته و حال از مهم ترین ویژگی های این داستان است.
بن مایه «معشوقه ای که با دیگری می رود» در این داستان (و البته در بیشتر داستان های هدایت) به خوبی دیده می شود.
داستان به سبک سورئالیسم (فراواقع گرایی) نوشته شده و راوی هر آنچه در ذهن دارد به شکلی نامنسجم و پراکنده روایت می کند که همگی نشان از حالت بیمارگونه او دارد. زمان و مکان در داستان سورئالیستی معنای مشخصی ندارد و دنیای درونی و ذهن متلاطم راوی است که حرف اول را می زند.
در سه قطره خون، واقعیت و خیال، خواب و بیداری، خودآگاه و ناخودآگاه در هم آمیخته می شوند و تشخیص مرزهای میانشان گاه دشوار می شود.

هدایت در این داستان از ذهنیت گرایی محض فاصله می گیرد و تلاش می کند با کم ترین توصیف ها و دیالوگ ها، واقعیت نامنظم و درهم راوی را به نظم در آورد.
شخصیت های داستان (سیاوش، عباس، ناظم) همگی برگردانی از شخصیت خود راوی هستند و هر یک به نوعی در شخصیت میرزا احمد خانِ راوی تکرار می شود.
هر کدام از این شخصیت ها، ماجرا و داستانی برای خودشان دارند که باعث ایجاد ساختار تو در تو (داستان در داستان) شده و سیر غیر خطی به آن داده است.


پایان