در کار کلام
توضیحاتی درباره بند 33
بند 33 آخرین بند مقدمه است. پس از آن وارد محتوای اصلی کتاب میشویم. اما لازم است در مورد آنچه در بند 33 گفته شده است، توضیحاتی داده شود.
اراده یا اراده آزاد یک مفهوم است، مفهومی که بهنحو فینفسه وجود دارد. هر مفهومی یک مثال دارد. مثال، مصداقِ مفهوم است که به نحو فینفسه لنفسه [مستقل و بالفعل] وجود دارد. حال، اگر بپرسیم مصداق یا مثال اراده چیست، هگل جواب خواهد داد ارادهای که آزادی خود را اراده میکند، یا ارادهای که با فعالیت خود آزادی خود را در خارج خود محقق میسازد. حقّ موجودیتِ ارادهِ آزاد است، یعنی محضری که آزادی درون آن ظهور مییابد.
اما اگر هگل در اینجا متوقف شود، فردی مانند مارکس میتواند به او خرده بگیرد که اخلاق حاکم در هر جامعهای اخلاق طبقات حاکم آن جامعه است. مارکس خواهد گفت، طبقات حاکم در هر عصری تلاش میکنند منافع جزئی خود را به منزله منفعت همگانی جا بزنند. این بدان معنی است که طبقات حاکم در تلاشاند تا اراده خود را بر سایر طبقات حاکم کنند، یعنی اراده خود را در خارج خود محقق سازند.
در نتیجه، هگل نمیتواند در این مرحله متوقف شود. او باید نشان دهد در یک جامعه آزاد، حقّ چیست، یا به عبارت دیگر، یک جامعه باید از چه عناصری برخوردار باشد تا بتوان آن را جامعهای آزاد نامید.
هگل حقّ را به سه قلمرو حقِّ مجرّد، اخلاقیات فردی و اخلاقیات عرفی تقسیم میکند.
در قلمرو اول، اراده بیواسطه یا فینفسه است، ارادهای که خود را از تمام روابطش جدا ساخته است، ارادهای که تنها به خود ارجاع دارد. هگل ارادهای را که در این مرحله باشد، شخص مینامد. اما چنین ارادهای تنها درون ذهن فرد وجود دارد و در نتیجه، ناقص است. این اراده از طریق مالکیت یک امر خارجی خود را آشکار و عینی میسازد. مالکیت، موجودیت شخص است، یعنی محضری که شخص درون آن خود را آشکار میسازد.
هگل در این بخش، بهطور کلی، به حقوقی میپردازد که اراده در مقام یک شخص حقوقی یا حقیقی از آنها برخوردار است. در نتیجه، جامعهای آزاد است که در آن همه افراد از حقوقی مشخص (برای مثال، حقِّ مالکیت) برخوردار باشند. بنابراین، جامعه بردهدار رومی یا یونانی جامعهای آزاد نیست.
اما، حقوق بشر به تنهایی کافی نیست، و این ما را به قلمرو بعدی، اخلاقیات فردی، منتقل میکند. در این قلمرو، اراده وارد ارتباط با دیگری میشود، اما از وجودی لنفسه برخوردار است، یعنی، اراده در خود تأمل کرده، از خود آگاه است و اصول اخلاقی محکمی دارد که برمبنای آنها عمل میکند، اما خود را در تقابل با دیگری معین میسازد.
از نظر هگل، در یک جامعه آزاد، افراد علاوه بر اینکه از حقوقی مشخص برخوردارند، بر اساس اصولی اخلاقی عمل میکنند که خود از طریق تفکر آنها را برگزیدهاند. در نتیجه، جامعهای که در آن افراد صرفاً بر حسب عادت و یا عرف و سنتها عمل میکنند، جامعهای آزاد نیست.
اما نقص اخلاقیات فردی آن است که در آن، اراده لنفسه است؛ اراده وارد اجتماع شده و با دیگران ارتباط گرفته است، اما او دیگری را غیر خود میداند. به همین دلیل، اخلاقیات فردی نیز کافی نیست. افراد باید برمبنای اصول عمل کنند، اما نه هر اصلی. تنها آن اصولی از حقیقت برخورداند که با امر عمومی سازگار باشند. این، قلمرو اخلاقیات عرفی است که در آن اراده آزاد بهنحو فینفسه لنفسه وجود دارد، یعنی در عین حال که با دیگری وارد ارتباط شده است، تقابلی میان خود و دیگری احساس نمیکند. نهادهایی مانند خانواده و دولت به فرد اجازه میدهند در عین حفظ فردیت خود، بهمنزله یک کل عمل کند (یعنی در جایگاه عمومیت قرار بگیرد).
حال میتوان چنین گفت: جامعهای آزاد است که در آن همه افراد از حقوقی مشخص برخوردارند، و همگی اصولی اخلاقی دارند که خود آزادانه برگزیدهاند، اما نهادهایی مانند خانواده و یا دولت وجود دارند که افراد را محدود میسازند: کسی که وارد یک رابطه عاشقانه میشود، میپذیرد که بهخاطر دیگری محدودیتهایی بر خود اعمال کند و این محدودیت عین آزادی است، چرا که هر موجودی تنها در ارتباط با غیر خود از خود آگاه میشود (این متناظر است با نظر هگل مبنی بر اینکه عدمتناهی به شکل دایره است؛ آزادی نبود محدودیت نیست، بلکه فردی آزاد است که به خاطر آزادی خود بر خود محدودیتهایی اعمال کند).
اگر جامعهای فاقد حتی یکی از این عناصر باشد، افراد در آن جامعه آزاد نیستند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
به بهانه معرفی کتاب از قیطریه تا اورنجکانتی در فیدیبو: در زندگی اگر حرفی هست، یک نفس بس است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟ + معرفی کتاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره بازترجمه اصول فلسفه حق: بند 7