خدا، وطن، دارو، عشق - معرفی کتاب بتا

"شرکت سیناژن فقط یک سولۀ 200 متری بود در کوچۀ بابک بیمۀ اکباتان". هاله از اینجا شروع کرد و حالا اما: "سیناژن 8 شرکت دارد و 10 کارخانۀ تولیدی در ایران و ترکیه، 3500 نفر پرسنل، 60 درصد صادرات دارویی کشور و یک و نیم میلیارد دلار صرفه‌جویی ارزی و تمامش از ریشه‌ای به‌نام سینووکس آمد و نطفۀ تمام اینها از فروش ویال کوچکی با سری سرخ آغاز شد". بتا نه رمان است نه داستان‌سرایی. واقعیتیست بافته شده با رنج و عشق، بر اساس داستانی عینی‌ که جلوی چشممان است. هاله حامدی‌فر بر خلاف خیلی از اطرافیانش در دانشگاه تهران که مشغول خواندن زبان و درست کردن کارهای مهاجرت بودند، در فکر ماندن بود و ساختن. اما همین دو کلمه کافی بود تا دریای رنج و سختی طغیان کند. در تمام مدت مطالعه کتاب حیرت از این حجم عشق به بتا، دارو، وطن، خدا یک طرف، مقایسه ناخودآگاه هاله با زردیجات فمینیستی وطنی که تمام زن بودن را در "موی پا" دیده‌اند امانم نمیداد. اگر رشته‌تان داروسازی هم نیست بخوانید. بخوانید تا "ببینید" چه بزرگ زنان و مردانی هرچقدر هم جوان خون دلها خوردند تا وطن از هزار جا زخم خورده را سر پا نگه دارند. که شاید اگر تمام فکر و ذکرتان فقط رفتن و رفتن و رفتن است، یک لحظه خود را در قامتی جدید از چشمان هاله ببینید (که انصافاً قامت ایشون هم بلنده :) )

بتا، نوشتۀ هاله حامدی‌فر
بتا، نوشتۀ هاله حامدی‌فر


حتماً به تمام دانشجویان نه فقط دارو که تمام علوم پزشکی بتا را پیشنهاد میکنم. در کنار تمام لذتی که از این فراز و نشیب‌ها و خلق سینووکس و دستی که از آسمان در هر پرتگاه بی راه پس و پیش هاله را بالا کشید بردم، چقدر حرص خوردم از غضنفرهای داخلی که انگار فقط گل به خودی یادشان داده‌اند. بخش اعظم رنج هاله از همین‌وری‌ها بود و نه فقط دولتمردانشان (که طبق کتاب از دولت خاتمی تا روحانی همگی هم افراد مشکل‌ساز و بی‌صفت داشتند هم در میانشان انسان‌هایی عمیقاً دوست‌داشتنی بود) بلکه زخم زبان‌ها و لگد پراکنی‌های عجیب و غریب را از بعضی پزشکان و متخصصان تنگ‌دل و بدعنق و لجباز (و به جرئت در جاهایی بی‌وطن!) خودمان چشید. جاهایی که مرتباً در صورت هاله تکرار کردند مگر ایرانی میتواند همچین چیزی بسازد و این به درد تزریق به موش هم نمیخورد (آن هم آن دارو با آن همه تلاش شبانه‌روزی در حداکثر کیفیت) و همین پزشکان وطنی از صد دشمن شقی‌تر در میان بیماران ام‌اس استرس و شایعه پراکنی درمورد آونکس ایرانی یعنی سینووکس هم کردند و صدالبته از همین پزشکان بودند عزیزانی که وطن داشتند و به هاله کمک کردند از زیر حجم کارشکنی و پروپاگاندای خودتحقیرهای داخلی خارج شود.

هاله حامدی‌فر در شرایطی که غول‌ها تکنولوژی جهان تماماً در بیوتک تحریممان کرده بودند و دچار کمبود داروی بیماران ام‌اس بودیم ایستاد و به قول خودش پای وطنی که کوچه کوچه‌اش برایش حس آشنایی عجیبی داشت ماند و ساخت و نه شعار داد نه رانت داشت نه آقازاده بود. و دقیقاً فمینیست‌های زرد از خانم‌ها میخواهند به‌جای تأسیس بزرگ‌ترین غول بیوتکنولوژی کشور به فکر موی پا و دست و این حاشیه‌ها باشند.

سینووکس، داروی بیماران ام‌اس و اولین داروی سیناژن و دکتر هاله :)
سینووکس، داروی بیماران ام‌اس و اولین داروی سیناژن و دکتر هاله :)


پی‌نوشت: حتماً کتابو بخونید و به بقیه هم توصیش کنید. چه در عالم مجازی چه در فضای حقیقی.

سیناژن
سیناژن


چند تکۀ جذاب از کتاب:

"اتاق فرمولاسیون پنجره نداشت و من دقیقاً حال و روز پدرها پشت در اتاق زایمان را داشتم. دکتر اولین ویال پرشده را از خط برداشت و از پشت شیشه به من نشان داد چون درخواست کرده بودم که حتماً آن را از نزدیک ببینم و بعد هم آن را علامت بزنند. آن جسم کوچک شیشه‌ای حاوی نیم‌ میلی‌لیتر عصارۀ تمام استعداد و کوشش و خلاقیت من و خیلی‌های دیگر بود."


"هیچ سرنخی پیدا نمی شد. هیچ نشانی نبود. اما من یقین داشتم که جایی از دنیا در دمای 70 درجه زیر صفر، سلولی منجمد خوابیده که انتظار دستهای ما را می کشد.
می ترسیدم. اما جاه طلبی و عطش موفقیت دیوانه ام کرده بود. نمی توانستم تحمل کنم که به ما بگویند کیت ساز و دیگرانی بشوند داروساز تولیدکننده ی داروهای هایتک!
نمی توانستم یک گوشه باشم و فقط باشم.
فقط یک چیز در ذهنم بود. ما باید گل سرسبد داروهای نوترکیب را تولید کنیم"
روز 22 خرداد 99 در روزهای اوج وحشت موج دوم کرونا و زمانی که تعداد مرگ‌های کرونایی به روزی بیش از 200 نفر رسیده بود، نتایج مطالعات بالینی رسیژن در بیماران کووید-19 در بیمارستان مسیح دانشوری اعلام شد. "پنج برابر کاهش مرگ و میر بیماران کووید" را بارها با خودم مرتب تکرار می‌کنم و هنوز هم درست نمی‌فهممش . . .

و گلۀ آخر هم از خودمان است. در اوقاتی خودمان همان دکترهای شیطان‌صفت بتا هستیم منتها در باب واکسن ایرانی. در صفحۀ اینستاگرامم چند روز پیش نوشتم، الآن هم می‌نویسم. یکی از سال بالایی‌های ما با رتبه دو رقمی، بیوتک دانشگاه تهران رفت. عمیقاً ناراحت شدم وقتی گفت از سال بالایی‌هایش که بعضاً در تیم واکسن‌ها هم هستند می‌شنود که روزهایی که شاید 12 ساعت کار کرده‌اند شبکه‌های مجازی را در خانه باز میکنند و این حجم از جک و تمسخر واکسن ایرانی مانند پتکی آهنین بر سرشان است . . . حداقل خودمان از آن "اینو به موش هم نمیزنن" ها نباشیم! صدالبته نقد و بررسی محترم است اما تمسخر و تحقیر فاضلابیست که با انتقاد تا فلک فاصله دارد . . .