کارشناس ارشد حقوق عمومی و علاقه مند به فلسفه سیاسی، ادبیات و هنر. وبلاگ من: http://insideoutliving.blogfa.com/
داعش درونت را خاموش کن! (در باب کتاب آیشمن در اورشلیم)
حدود ده روز پیش کتابی را مطالعه کردم که روایتی تکاندهنده از واقعه هولوکاست بود. روایت هانا آرنت، فیلسوف مشهور آلمانی، که خود یکی از یهودیان نجات یافته از نسل کشی یهودیان در زمان هیتلر بود. هانا آرنت در دادگاه مشهور و عظیم آدلف آیشمن یکی از فرماندهان هیتلر در دوران نازیها در سال 1962 حضور داشت و روایت خود را از این دادگاه در قالب نظریه «ابتذال امر شر» در کتابی تحت عنوان «آیشمن در اورشلیم» منتشر کرد. کتابی که آغاز دوران تازه و سختی در زیست علمی و اجتماعی و سیاسی هانا آرنت بود و موجب خروج اجباری او از دانشگاه و حتی هجمههای فراوان به جایگاه فلسفیاش شد.
هانا آرنت در این کتاب در حین گزارش دادگاه آیمشن، یک نظریه فلسفی را پردازش میکند و توضیح میدهد که افرادی که در زمان نازیها مرتکب جنایات متعدد شدهاند، نه متصبان کوری بودند، نه هیولاهای ترسناک و بیماران روانی و مجانین، بلکه آنها از دل مردم عادی آمدند و درست شبیه همه ما هستند. آرنت در بخشهای متعددی از این کتاب به شرح این نکته میپردازد که آیشمن تا چه اندازه یک انسان عادی و معمولی است. او معتقد بود که ما ترجیج میهیم از هیولایی برخاسته از ظلمت شکست بخوریم تا از یک انسان عادی، زیرا به این ترتیب خودمان را کمتر مقصر میدانیم.
در بخشی از کتاب آیشمن در اورشلیم او به شرح چگونگی نسل کشی یهودیان میپردازد و پرده از جنایات هولناکی برمیدارد که دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد. او توضیح میدهد که یهودیان نجات یافته پس از این واقعه، همواره خود را قربانی تاریخ بشریت میدانستند و ترجیح میدادند که بروند به سرزمینی که دیگر هیچ غیر یهودی را آنجا نبینند و در پی ایجاد یک دولت منحصر به فرد، صهیونیسم پا به عرصه وجود گذاشت و شاید تا دنیا در چرخش است، یهودیان همواره خود را قربانی بدانند و بر منبای سخن آرنت، هر غیریهودی را به چشم یک یهودی ستیز نگاه کنند که در مقابلش محق هستند.
هانا آرنت پس از نگارش بخش اعظم این گزارش یک نتیجه گیری هولناک را مینویسد که به نوعی در تمام دورانها محقق شده است. او مینویسد:«خاصیت امور انسانی است که هر عملی به محض آنکه یک بار نمود یابد و در تاریخ بشریت ثبت شود، تا مدتها پس از پیوستن فعلیتش به گذشته، به عنوان یک امکان بالقوه با بشریت میماند. تاکنون هیچ مجازاتی نتوانسته چنان قدرت بازدارندهای داشته باشد که از ارتکاب جرم جلوگیری کند. برعکس مجازات هرچه باشد، به محض اینکه یک جرم مشخص برای اولین بار نمود پیدا کرد، احتمال نمود مجدد آن به مراتب بیشتر از احتمال وقوع اولیه آن است و امر بیسابقه اگر یکبار نمود یافت، میتواند تبدیل به سابقهای برای آینده شود.»
نکته قابل توجه در واقعیت هولوکاست، همواره مسئله «برتری» است. و اگر اندکی از هولوکاست فاصله بگیریم، این واقعیت تکاندهنده در تمام ابعاد زندگی بشر رخنه کرده است. برتری نژاد، برتری دین، برتری تحصیلات، برتری چهره و بدن، برتری ثروت و سایر. همین برتری ریشه جملهای میشود که آغازگر بسیاری از جنایات بشری بوده «من میدانم، تو نمیدانی». اگر مادر و پدری، و اگر هر انسانی به خودش اجازه قتل انسان دیگری را میدهد، بیشک، حتی اندکی، این عبارت در وجودش رخنه کرده است.
آرنت دوران زندگی خودش -یعنی قرن بیستم میلادی- را دوره ظلمت میدانست، با این وجود همچنان که ریچارد برستین، فیلسوف آمریکایی، درباره او گفته است، معتقد بود در تاریکترین روزها هم میتوان به یافتن بارقهای نور امیدوار بود.
شاید در این روزها که روزهای ظلمت در دوران ماست، بیشتر به احیای نظریات هانا آرنت در عمل نیازمندیم. نیازمند به اینکه نقابهایی که اجتماع برای ما ساخته را کنار بزنیم و به یکدیگر احترام بگذاریم. حق داشتن عقیده دیگر را به رسمیت بشناسیم، تمام حقوق دیگران را به رسمیت بشناسیم. داعش درونمان را خاموش کنیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارهِ مطلقِ هگل
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب بیمار خاموش
مطلبی دیگر از این انتشارات
یوزپلنگانی که با من دویدهاند!