دربارۀ رمان دروازه خورشید

فرهنگ عرب قطعا بر ما تاثیرگذار است؛ بسان دو همسایه که یکی بر دیگری تاثیر می‌گذارند. نمی‌شود در جایی زندگی کنی و نسبت به زندگی همسایه‌ات بی‌تفاوت باشی! حالا اگر از این بگذریم که فرهنگ اسلام هم فرهنگی عربی است و این خود تاثیر فراوانی بر ما دارد.

من حتی وقتی ترجمه‌ی کتابهای عربی را می‌خوانم تاثیر کلام عربی را بر مترجم به عینه می‌بینم؛ از آنجا که کلمات عربی از عمق عجیبی برخوردارند و نمی‌گذارند مترجم سطحی از کنار کلمات بگذرد.

شاید این حرفِ من به کتِ خیلی‌ها نرود که ما به فرهنگ عربی نیاز داریم. فرهنگ عربی از دیرباز با فرهنگ ما درهم تنیده‌اند و البته همچنین فرهنگ فارسی بر عربی تاثیرگذاشته است. در اشعار عربی و فارسی رد این درهم تنیدگی را می‌توانی بگیری.

جهانِ زندگی ما با جهان مردم عرب یکی است و در جایی زندگی می‌کنیم که نمی‌توانیم نسبت به آن جهان بی‌تفاوت باشیم.ما دیوار به دیوار جهان آنها هستیم.

#فلسطین زخم مشترک دو جهان است؛ غمی دائمی نشسته بر سینه‌ی همه‌ی مردم عرب و فارس! تصور جنایتِ غرب بر علیه این کشور مظلوم و مردمانش انصافا نشاید! اینکه شبی مردمی را از خانه و کاشانه‌شان آواره کنی و بسیاری از آنها را سر به نیست گردانی جز از وحشیان صهیونیستی برنمی‌آید!

همیشه دوست داشته‌ام رمانی درباره ۱۹۴۸ بنویسم و هنوز هم مشتاقم. اما خواندن رمان "دروازه‌ خورشید" انصافا لذت نوشتن آن رمان را به من بخشید. رمان مستندی حاصل از مصاحبه‌های فراوان با آوارگان فلسطینی در اردوگاههای لبنان. آنهم توسط یک مسیحی که اتفاقا سال ۱۹۴۸ در بیروت به دنیا آمده است.

رنگ‌پردازی و تصویرسازی الیاس خوری در این رمان جذاب است و دلکش! هرچند از سویی بسیار غم‌انگیز است و جانکاه! وصف زندگی آوارگان و رانده‌شدگان فلسطینی.

رمان بسیار فضای شاعرانه‌ی عربی دارد و فضاسازی‌هایش تو را به یاد نویسندگان و هنرمندان عرب می‌اندازد که این سال‌ها بسیار اسمشان را شنیده‌اید.

۱۹۴۸ باید برای همیشه بماند و دروازه خورشید می‌تواند تو را با خود دقیقا به همان سال ببرد. فلسطین ۱۹۴۸، فلسطینِ خون و درد و جنون است و پیرزن دیوانه‌ای که استخوان جمع می‌کند نماد جنون است و این جنون نتیجه‌ی بهت مردم آواره است که هیچ مستمسکی برای چنگ‌زدن و فریاد نمی‌یابند و مجبورند بغض‌ها را در قلبشان جمع کنند و این فروخوردگی بغض‌ها با انسان چه خواهد کرد؟!